خواجوی کرمانی:ازو سام نیرم بمانده شگفت پس آنگه چو زلفش برآشفت و گفت
❈۱❈
ازو سام نیرم بمانده شگفت
پس آنگه چو زلفش برآشفت و گفت
که ای عارضت باغ نسرین بود
به روی تو روشن جهانبین بود
❈۲❈
ز ماه تو صد طعنه بر مشتری
ندارد مثال خود از دلبری
دلم نقش ماه نوت بسته است
که پیوسته در مهر پیوسته است
❈۳❈
در آن طاق فیروزه بینم گره
که پیوسته دارد کمان را به زه
شود شیرگیر از دو آهوی تو
سگ کویت ای من سگ کوی تو
❈۴❈
چو در تابم از شمع خلوت گهت
ازین پس منم خاک پای رهت
مگر پیش رویت بمیرم چو شمع
که از سوز دل ناگزیرم چو شمع
❈۵❈
چو اشکم به هر سود دوانی که چه
چو خون دل از دیده رانی که چه
ببین بازی دیده باز من
که هر لحظه پیدا کند راز من
❈۶❈
غم تست غمخوار غمخوارگان
بکن چاره کار بیچارگان
من و خاک کوی تو ای سیمبر
به بادم مده آب رویم مبر
❈۷❈
تکبر مکن یار درویش باش
جراحت مشو مرهم ریش باش
به خوبی کسی چون تو مغرور نیست
اگر دور باشی ز من دور نیست
❈۸❈
دلم دلبر و دلربایش توئی
چه درمان چه دردم دوایش توئی
دوا از که جویم که دردم ز تست
دل آتشین آه سردم ز دست
❈۹❈
گرفتم که خون بر تو کردم حلال
بکش لیک خونم مکن پایمال
گمان من ای جان من جان تست
دل و جان من صدقه جان تست
❈۱۰❈
به مانند زلف ار ببری سرم
ز سر بگذرم از سرت نگذرم
غریبم ولی از تو نبود غریب
که بخشی ز انعام خویشم نصیب
❈۱۱❈
از آن رو نمیپیچم از سخترو
که سختی کند مرد را سخترو
دمی با تو گفتم برآرم ز دل
ز خون دلم پا فرو شد به گل
❈۱۲❈
دمث با که گویم که همدم توئی
غمت با که گویم که محرم توئی
دلم در غم عشق و غم در دل است
چو غم هست و دل نیست این مشکل است
❈۱۳❈
به زور ارکشی ور به زاری کشی
بکش یا بکش چون مرا دلکشی
دلم زان ز مهر تو در آتش است
که در سوختن شمع مجلس خوش است
❈۱۴❈
نگویم که ماهی که ماه سپهر
بکاهد ز مهر تو فارغ ز مهر
نگویم که سروی که سرو روان
سراپا تن است و تو بینی روان
❈۱۵❈
گرم گوئی از چشم من دور باش
زند دورباش از توام دورباش
دمی فتنه بنشان چو برخاستی
مشو کج چو بر کار ما راستی
❈۱۶❈
چو خاک تو گشتم به بادم مده
چو کردی به هیچم به خاکم مده
مران چون به یک کوچه از در مرا
مدار از سگ کوچه کمتر مرا
❈۱۷❈
نکردم رخ از خاک کوی تو پاک
که با خود برم خاک کویت به خاک
بدان رخ که شاهان رخش مینهند
که رخ بر رخ چون تو فرخ نهند
❈۱۸❈
که چندان بساطت به رخ گسترم
که رانند شاهان فرس بر سرم
ز مهرت مبادا دل خسته دور
که گیرد چراغ مه از مهر نور
❈۱۹❈
در آن شام شبگون شکست آرمت
وگر دست یابم به دست آرمت
کامنت ها