خواجوی کرمانی:مه قندهار آفتاب طراز بت قندلب دلبر دلنواز
❈۱❈
مه قندهار آفتاب طراز
بت قندلب دلبر دلنواز
قصب پوش ماه و گرهگیر موی
گل اندام سرو سمن برگروی
❈۲❈
فروزنده خورشید طوبی خرام
خرامنده طاووس طوطی خرام
نگارین نسرین بر و سروقد
پریدخت مهپیکر زهره خد
❈۳❈
سر درج لولوی تر برگشود
در شهد و تنگ شکر برگشود
به تنگ شکر نرخ شکر شکست
به درج گهر قدر گوهر شکست
❈۴❈
به بیغاره گفت ای سر سرکشان
که هم شهنشانی و هم شهنشان
شه شرق فراش خلوتگهت
سپهر برین خاکبوس رهت
❈۵❈
تو مهری و ماه سپهرت غلام
کند مهر هر مه به برجی مقام
تو عمری و با کس نپائی چو عمر
چو رفتی دگر بازنائی چو عمر
❈۶❈
تو بادی به سودای شب میوزی
که هر لحظه در بوستانی خزی
تو سروی و مثل تو سروی نخاست
گرانبارم، آزاد سازی رواست
❈۷❈
تو جانی و با غم چه دارم ترا
برو تا به یزدان سپارم ترا
به چشم چو آهو مکن روبهی
مرا خواب خرگوش تا کی دهی
❈۸❈
بر آهوی من نام شیری مبر
ز آهوی من شیرگیری نگر
بیا گر سیه کاریت آرزوست
ز زلفم بیاموز کین کار اوست
❈۹❈
اگر همچو جانم شوی مهرهباز
مکن این سخن پیش زلفم دراز
به طرازی تا سر برآوردهای
کجی را تو سرمایهات کردهای
❈۱۰❈
ز زلفم بیاموز کج باختن
به ناراستی سر برافراختن
برو دست ازین جعد مشکین مدار
وگرنه به شوریدگی سر برآر
❈۱۱❈
منه دل برین زلف پرتاب و پیچ
چو دیوانه بر مار افعی مپیچ
میا پیش این نرگس میپرست
که ترکست و بدمست و خنجر به دست
❈۱۲❈
چو سازی ز مشکن کمندم گره
که کار تو زان میفتد در گره
به بار من ار نبودت دسترس
که از سروبن بر نخوردست کس
❈۱۳❈
به طراری زلفم از ره مرو
بدین ریسمان پاره در چه مرو
مبر نام دل، آخرت ننگ نیست
که این جنس در شهر ما تنگ نیست
❈۱۴❈
بگفت این و گرداند رخ را ز سام
درون شد به قصرش چو ماه تمام
سهی سرو بستان آزادگان
صفآرای میدان دلدادگان
❈۱۵❈
شبافروز ایوان روشن دلان
مه شبروان قبله مقبلان
گل باغ شوق اختر برج عشق
شه ملک غم گوهر درج عشق
❈۱۶❈
یل کامجو سام آشفته کار
پراکنده احوال از عشق یار
چو از مهر آن ماه برداشت دل
به ناکام بگذشت و بگذاشت دل
کامنت ها