خواجوی کرمانی:سراینده دهقان با آفرین سخن راند زین سان ز فغفور چین
❈۱❈
سراینده دهقان با آفرین
سخن راند زین سان ز فغفور چین
که در رزم و کین چون ندید هیچ بهر
ز هامون شتابان درآمد به شهر
❈۲❈
رخش بود از بخت سرکش دژم
زمان تا زمان غرقه گشتی به غم
یکی هفته در بتکده روز و شب
ز بهر گشایش گشاده دو لب
❈۳❈
زبان را به خواهش بیاراستی
دمادم ز بت یاوری خواستی
به هشتم ز بتخانه آمد برون
ازو دور گشته قرار و سکون
❈۴❈
بیامد نشست از بر بخت مرد
ز گردنکشان جای پردخت کرد
فرستاد دستور را پیش خواند
ز سام و پریوش سخنها براند
❈۵❈
از آن پس بگفتا چه افسون کنم
که این خار از پای بیرون کنم
بدو گفت دستور کای شهریار
برآراسته از پی کارزار
❈۶❈
برون شو ز چین رخ سوی جنگ کن
به سام نریمان جهان تنگ کن
که او یابد از رزم و کینه شکست
همانا پریدخت آید به دست
❈۷❈
ز گفتار دستور فغفور چین
نپیچید سر، کرد رخ سوی کین
سران سپه را سراسر بخواند
بر ایشان بسی سیم و گوهر فشاند
❈۸❈
بگفتا همی رای نام آورید
سر سام نیرم به دام آورید
شتابید یکبارگی رخ به جنگ
مگر سر درآرید از زیر ننگ
❈۹❈
سران یکسر از جای برخاستند
زبان بهر پاسخ بیاراستند
که ما شاه چین را پرستندهایم
بر امر او سر درافکندهایم
❈۱۰❈
نتابیم ز امر شهنشاه سر
ز فرمان او نیست ما را گذر
همه سوی پیکار رو آوریم
هنرهای مردی به جا آوریم
❈۱۱❈
کمر تنگ بندیم در داوری
بکوشیم با لشکر خاوری
به قلواد و قلوش سرآریم دهر
چو رو اندر آریم از کین و قهر
❈۱۲❈
ببندیم بازوی مر سام را
به گردون برآریم ازین نام را
کجا سام را باشد این دستگاه
که در زیر چنگ آورد دخت شاه
❈۱۳❈
ازین پس به شادی اگر رو کنیم
سر نام خود زیر آهو کنیم
برآنسان برانیم لشکر به کین
که شب لرزه گیرد ادیم زمین
❈۱۴❈
ازیشان بسی شاد شد شهریار
سپه کرد از هر سوئی خواستار
چنان لشکری بر وی انبوه شد
کزان پیک اندیشه نستوه شد
❈۱۵❈
ستادند پیش شه چین روان
سپه برشمردند کارآگهان
ز پیکار جویان نیزهگذار
گذشت از بر شه دو ره سیهزار
❈۱۶❈
شهنشه شد از سرکشان نیکبهر
همان دم برون برد لشکر ز شهر
بر لشکر سام خرگه زدند
درفش بنفش از بر مه زدند
❈۱۷❈
همانگه خبردار گردید سام
که فغفور چین گشت با رزم رام
ز پرده برآمد بر افراز زین
نظر کرد بر شاه توران زمین
❈۱۸❈
به قلوش چنین گفت کای نامدار
ندیدم چنین لشکر بیشمار
ز سم ستوران مردان کین
زمین است جوشان چو دریای چین
❈۱۹❈
مگر دادگرمان دهد یاوری
که چیره شویم اندرین داوری
اگر نه به گیتی کرا هست پای
که با این سپاه آورد رزم رای
❈۲۰❈
درین بد که آمد شه چین ز شهر
به خرگه درون رفت مانند زهر
سپه بر لب رود آمد رود
طلایه برون رفت مانند دود
❈۲۱❈
ز افراز که سام آمد به زیر
ز هجر پریوش دل از غم اسیر
چو بنشست بر تخت شاهنشهی
مهش مهربان گشت و بختش زهی
❈۲۲❈
نشستند گردان خاور برش
ستادند بر جایگه لشکرش
پی چاکری دست کرده به کش
همه نامداران با رای وهش
❈۲۳❈
سخن در میان بود از مهر و کین
که آمد فرستاده شاه چین
ورا راه دادند نزدیک سام
چو آمد دعا کرد و بگذارد گام
❈۲۴❈
ز شاهنشه چین یکی نامه داد
به دست جهانپهلو پاک زاد
به دستور خود داد آن نامه سام
به خاموشی آن انجمن گشت رام
❈۲۵❈
گرانمایه دستور برخواند زود
نخستین ز بت بود شه را درود
پس از نام بت گفتنش بد چنین
که این نامه از نامور شاه چین
❈۲۶❈
به نزدیک سام نریمان راد
جهانجوی جنگآور شهنژاد
بدان ای سرافراز رزمآزمای
که دارم دگر ره به پیکار رای
❈۲۷❈
خرد کار بند و رهی پیشه کن
ز انجام این رزم اندیشه کن
پریدخت را رهسپر کن به چین
وز آن پس روان شو به ایران زمین
❈۲۸❈
وگر زانکه رای نبرد آیدت
همانا که سرزیر گرد آیدت
چو لشکر برانم به کین آوری
به تو بر سر آرم همه داوری
❈۲۹❈
به ننگ آورم بر شده نام تو
به هم برزنم یکسره کام تو
جهان پهلوان زین برآشفت و گفت
که شه را مگر بخت بدگشت جفت
❈۳۰❈
پریدخت را برد دستی برون
وزو گشت جان و دلم بیسکون
نخستین بگفتم بدو راز را
که بردند مرغ نواساز را
❈۳۱❈
ندارد چنین گفتگو را پسند
برآید پی کین به پشت سمند
سپه را براند به کین آوری
که من هم ابا لشکر خاوری
❈۳۲❈
چو شیر ژیان رای جنگ آوریم
جهان را بدو تار و تنگ آوریم
ز بالای پیلش درآرم به خاک
برآرم ز لشکرش گرد هلاک
❈۳۳❈
پی رزم چون دست بیرون کنم
ز خون دشت را رود جیحون کنم
پی رزم چون دست بیرون کنم
ز خون دشت را رود جیحون کنم
❈۳۴❈
بتان را درآرم ز بالا به پست
روان دور گردانم از بتپرست
فرستاده برجست و برتافت روی
بشد پیش سالار پرخاش جوی
❈۳۵❈
پیام جهانپهلوان بازداد
شه کینهجو رزم را ساز داد
یکی هفته شه کرد بر چین درنگ
به هشتم برانگیخت لشکر به جنگ
❈۳۶❈
نشست از بر پیل سالار چین
به جنبش درآمد ادیم زمین
یلان برنشستند بر بادپای
سراسر سوی رزم کردند رای
❈۳۷❈
غو کوس بر چرخ گردون رسید
خروش یلان تا به جیحون رسید
هوا گشت تار و زمین گشت پست
ز سم ستور و پی پیل مست
❈۳۸❈
شد از نیزهها بیشه صحرای چین
وز آن بیشه چون شیر مردان کین
شهنشه ز شادی سبک برکشید
سپاهش ز هر سو رده برکشید
❈۳۹❈
ز بس جنگیان اندر آن پهن دشت
یکی باره زآهن نمودار گشت
کامنت ها