خواجوی کرمانی:همانگه بیفشرد بر اسب ران برون آمد از لشکر بیکران
❈۱❈
همانگه بیفشرد بر اسب ران
برون آمد از لشکر بیکران
به قلواد گفت ای یل نامدار
نگر تا چه بازی کند روزگار
❈۲❈
ازین پرده نیلگون سرنگون
ندانم دگر ره چه آید برون
مگر مادر از بهر دردم بزاد
که کس را چو من درد بر دل مباد
❈۳❈
فلک با منش کینه از بهر چیست
که بر حال خویشم بباید گریست
مرا درد چند از پی هم رسید
کزان دردها گشتهام شنبلید
❈۴❈
یکی درد هجران یار گزین
که بادا فدایش دل و جان و دین
دگر دور مانده ز یار و دیار
فراق منوچهر فرخ تبار
❈۵❈
چه گویم ز گردان ایران زمین
بزرگان با تاج و تخت و نگین
که هر یک مرا چون برادر بدند
گه رزم سوزنده آذر بدند
❈۶❈
کنون از همه بدتر است رزمکار
که بر من سیه شد همه روزگار
ندیدم به گیتی بدینسان شکست
ز کینه همه باد دارم به دست
❈۷❈
درین گفتگو بود سام دلیر
که فغفور چین اندر آمد چو شیر
گواژه همی زد به پی در سپاه
پی کینه میتاخت فغفور شاه
❈۸❈
جهانجوی قلواد و فرخنده سام
براندند که پیکر تیزگام
بدان دشت، دیری کهن یافتند
در آن دیر دیرینه بشتافتند
❈۹❈
چو کردند مانند سیاره سیر
شدند از شرف طالع برج دیر
چو عیسی نهادند بر چرخ پای
چو گوهر گرفتند بر سنگ جای
❈۱۰❈
ز بامش چو مه سربرافراختند
در آن جلوهگه آشیان ساختند
در آن دیر بودند رهبان بسی
نیفکنده هرگز نظر بر کسی
❈۱۱❈
چو دیدند زایشان نشان یافتند
بدان دیر دیرینه بشتافتند
ز بهر پژوهش به پیش آمدند
بدان هر دوان داستانها زدند
❈۱۲❈
که مانند مهر از هوا میرسید
بدینگونه گرم از کجا میرسید
همه راز خود سام پهلو نهفت
پس آنگه برآورد آهنگ و گفت
❈۱۳❈
دو موبدنژادیم و فرزین نسب
به چین اوفتاده ز ملک عرب
چو سلطان سیاره خنجر گرفت
زمین کوه تا کوه لشکر گرفت
❈۱۴❈
برآمد به مه ناله کرنای
درآمد ز مه تا به ماهی ز جای
ز سم ستوران پرخاشجوی
بدین دیر فرخنده کردیم روی
❈۱۵❈
مگر پاکمان در پناه آورد
ز ماهی به ایوان ماه آورد
درین گفتگو پهلو نیکخواه
که آمد دگرباره فغفور شاه
❈۱۶❈
همه گرد بتخانه لشکر گرفت
خروش سواران همه برگرفت
از افراز قلواد بر شد به پست
حصار صنمخانه را در ببست
❈۱۷❈
همانگه به خونریزی آورد روی
از آن بتپرستان روان کرد جوی
از آن پس درآمد به بالای دیر
چو سیاره میکرد در برج سیر
❈۱۸❈
چو شب بود فغفور با لشکری
فرود آمد و کینه شد اسپری
نخفتند آن شب دو آزاده خوی
به درگاه دادارشان بود روی
❈۱۹❈
زبان بهر خواهش بیاراستند
همی نیرو از دادگر خواستند
بگفتند کای داور آب و خاک
نوانیم هر دو ز بیم هلاک
❈۲۰❈
تو مپسند کز دست این کافران
بمانیم بیچاره و ناتوان
ببینم دگر روی آن دخت شاه
همان قلوش گرد زرین کلاه
❈۲۱❈
مر آن دیوزاده یل نامور
که از وی هراسان بود شیر نر
چو او چوبدست اندر آرد به جنگ
که شه را به رزمش نباشد درنگ
❈۲۲❈
زمان تا زمان میرسد شیر دل
ز رزمش شه چین و ماچین خجل
بگفتند با خود مر این داستان
بخفتند با دیده خونفشان
❈۲۳❈
چو رخساره بنمود از چرخ شید
سپاه شب از تیغ او سرکشید
نشست از بر پیل فغفور چین
گران لشکرش هم درآمد به زین
❈۲۴❈
به رسم گواژه یکی نامدار
خروشید کای شاه خاوردیار
سزد گر برون آئی از بهر جنگ
که شه را به رزمت نباشد درنگ
❈۲۵❈
خروشید از باره سام دلیر
که اینک برون آمدم همچو شیر
بگفت این از افراز شد سوی پست
به کهپیکر بادپا برنشست
❈۲۶❈
در قلعه بگشاد قلواد گرد
برون آمدند از پی دستبرد
به آن لشکر بیکران برزدند
همی بر سران گرز و خنجر زدند
❈۲۷❈
گه صبح تا روز نیمی گذشت
ز دشمن فکندند بی حد ز دشت
نبدشان ز خصم ستیزنده باک
سران را سپردند سر در مغاک
❈۲۸❈
ز ناگه هوا همچنان گرم شد
که پولاد از گرمیش نرم شد
بماندند آن هر دو بیرون ز جا
بجستند نیرو همی از خدا
❈۲۹❈
بگفتند کای داور کارساز
توئی آفریننده بینیاز
به سختی ستمدیده را یاوری
به ما یاوری ده درین داوری
❈۳۰❈
درین گفتگو بود کز روی دشت
یکی گرد تیره نمودار گشت
سپه را سپهدار فرهنگ بود
از آن تیغ فرهنگ بیرنگ بود
❈۳۱❈
برش قلوش یل همی راند بور
چو آگاه گشتند از آن جنگ و شور
به یک ره علمها برافراختند
پی رزم و کین تیغ را آختند
❈۳۲❈
خروشنده شد دیوزاده چو شیر
بر شاه چین رفت از ره دلیر
چو با وی به کین شاه چین شد درشت
به ضربی که زد پیل شه را بکشت
❈۳۳❈
سپاهش به یاری برانگیختند
ابا دیوزاده برآویختند
بیاورد قلوش به یاری سپاه
پریدخت هم شد سوی رزمگاه
❈۳۴❈
خبردار گردید فرخنده سام
که آمد ز ره طوطی خوشخرام
بسی شاد شد پهلوان جهان
تو گفتی مگر تازه گشتش روان
❈۳۵❈
قوی گشت از آن خوشدلی همچو کوه
زمین زیر ستم ستورش ستوه
درآمد به میدان چو شیر نبرد
رسانید بر چرخ گردنده گرد
❈۳۶❈
ز روی پریدخت گردید شاد
پس آنگه به جنگآوران رو نهاد
گریزندگان نیز بازآمدند
به یاری پهلو فراز آمدند
❈۳۷❈
نشست از بر اسب فغفور چین
پر از دست و پا بود روی زمین
دلش بود از دیوزاده ستوه
برانگیخت هر سو به رزمش گروه
❈۳۸❈
نیامد به فیروزیش هیچ بهر
دگر ره گریزنده شد سوی شهر
پس وی همی رفت فرهنگ راد
همانا نبودش ز آرام یاد
❈۳۹❈
دمادم ز زخم گران چوبدست
یلان را ز باره همی ساخت پست
دل شاه گشته از آن دردناک
که از چوب گردان فکنده به خاک
❈۴۰❈
همی گفت هرگز خردمند مرد
نجسته است با دیوزاده نبرد
به شهر اندر آمد شه کینهور
ز بس بیم دل شهر را بست در
❈۴۱❈
بتابید رخ دیوزاده به جنگ
بر پهلوان شد چو شرزه پلنگ
ببوسید پای جهاندیده سام
رخش بوسه زد پهلو نیکنام
❈۴۲❈
سراپرده و ساز فغفور شاه
به دست اندر آورد با پیل و گاه
همه جنگ و با ساز جنگی طغان
کشیدند نزد جهانپهلوان
❈۴۳❈
بر آن دشت لشکر بیاراستند
که دریافتند آنچه میخواستند
نشاندند بر تخت زر سام را
به بر درکشیدند آرام را
❈۴۴❈
کشیدند بر دامن کوهسار
سراپرده و خیمه زرنگار
فکندند تختی به بالاش زر
ز بهر پریدخت والاگهر
❈۴۵❈
چو شد سرخوش از می گو کینهخواه
درآمد به خرگاه و بر شد به گاه
برافکند بر نسترن پرده را
چمن کرده از رخ سراپرده را
❈۴۶❈
گلش خنده بر برگ نسرین زده
لبش شور در جای شیرین زده
شکستهزا بروش دست کمان
شده اژدهافش نفس در کمان
❈۴۷❈
طبر زد غلام و شکر بندهاش
همه شور قند از شکرخندهاش
رخش رونق گلستان میشکست
قدش پشت سرو روان میشکست
❈۴۸❈
دهان را ز یاقوت لب قوت داد
عقیقش طراوات به یاقوت داد
قمر را مهش دست بر جبهه بست
رطب را لبش خار در پا شکست
❈۴۹❈
ز گلگون رخان جام گلگون به خواست
دل ریش وی از قدح لاله خواست
رخ از آتش می چو گل برفروخت
دل لاله از آتش غم بسوخت
❈۵۰❈
ترنمنوازان پردهسرا
فکندند دستان به پردهسرا
خوش آن دم که در پرده سازند ساز
کنند از رخ دلبران پرده باز
❈۵۱❈
چو رامشگران پرده بنواختند
بتان پرده از رخ برانداختند
خوش آن دم که در بزم شاهنشهی
کنند آهوی دلبران فرهی
❈۵۲❈
خوش آن دم که نوشین لب بادهنوش
گهی نیش یادت کند گاه نوش
ولیکن بجو از جهان کام خویش
که گاهی چو نوش است و گاهی چو نیش
❈۵۳❈
چو دانی که بر سر نگیرد قرار
گرش میتوانی به شادی گذار
وز آن سو چو فغفور شد سوی شهر
ز پیکار و کین اندهش بود بهر
❈۵۴❈
یکی هفته با سروران سپاه
ز بهر پسر شد فغانش به ماه
هم از بهر دختر دلش بود تنگ
همی خواست کز ریوش آرد به چنگ
❈۵۵❈
همان عالمافروز آگاه شد
که مهروی در خرگه شاه شد
دگر ره دلش پر زغم شد پری
همی بود در فکر حیلتگری
❈۵۶❈
چو یک هفته در پیش مه بود سام
به هشتم چو باز یمن گشت رام
بیامد نشست از بر تخت زر
برش دیوزاده فرو برده سر
❈۵۷❈
نشستند در پای تختش سران
ستادند در خدمتش سروران
کامنت ها