خواجوی کرمانی:برآورد یک تیر گرشاسپی نوشته بر آن نام شیداسپی
❈۱❈
برآورد یک تیر گرشاسپی
نوشته بر آن نام شیداسپی
به چاچی کمان راند اندر زمان
بزد بر بر دیو تیره روان
❈۲❈
نشد کارگر تیر قلواد گرد
درآمد نهنکال با دستبرد
کجا اندر آن کشتی نامدار
که قلواد بود اندر آن کامکار
❈۳❈
کمرگاه قلواد یل را گرفت
ربودش ز کشتی همان دم شگفت
برآورد بر روی دستش روان
که اندازدش سوی بحر گران
❈۴❈
مگر سام را دیده بر وی فتاد
فتادش یکی آتش اندر نهاد
برآورد گرز نریمان گرد
درآمد بدان دیو با دستبرد
❈۵❈
بزد بر نهنکال گرز یلی
فتادش ز کف پهلو زابلی
به جان رست قلواد از دست او
وگرنه به جان بود پابست او
❈۶❈
نهنکال آن دم یکی جوش زد
بجنباند سر گوش بر گوش زد
دو گوشی به مانند دو گوش پیل
رخ او سیه همچو دریای نیل
❈۷❈
یکی جستنی کرد همچون پلنگ
به کشتی قلوش درافکند چنگ
در آن توی کشتی به قد چون منار
باستاد مانند دریای قار
❈۸❈
چو قلوش ورا دید خود را ندید
ز دهشت سرانگشت خود را گزید
یکی زور بر زد نهنکال دیو
در آن توی کشتی به بانگ غریو
❈۹❈
فرو برد کشتی به دریای آب
خود اندر میان بود پرپیچ و تاب
هزار آدمی غرق کرد آن زمان
خود استاده مانند کوه گران
❈۱۰❈
کجا آب بد تا کمرگاه او
همی زد چپ و راست آن جنگجو
شنیدم که آن قلوش زابلی
شنا برد چون مردم کابلی
❈۱۱❈
بزد دست و پائی بر آن روی آب
به کشتی درافکند خود را به تاب
کامنت ها