خواجوی کرمانی:چو سام نریمان چنان حال دید برآورد سر بر سما بنگرید
❈۱❈
چو سام نریمان چنان حال دید
برآورد سر بر سما بنگرید
که ای پاک دادار پروردگار
توئی آفریننده مور و مار
❈۲❈
جهانبخش و نیرودهنده توئی
بسی عادیان را فکنده توئی
مکن شرمسارم به ایران زمین
به پیش منوچهر شاه گزین
❈۳❈
که گویند سام نریماننژاد
به سرحد چین و به ماچین فتاد
نبد مرد دست نهنکال دیو
بشد کشته بر دست آن دیو نیو
❈۴❈
توام یاوری ده الاهم توئی
به هر جنگ پشت و پناهم توئی
مدد ده مرا تا بدین روی آب
بکوشم بدین دیو سر پرشتاب
❈۵❈
بگفت ویکی نعره زد سام یل
برافروخت گرز از برای جدل
به نزدیک او راند کشتی خویش
یکی گرز زد بر سر تیره کیش
❈۶❈
سپر در سر آورد دیو دمان
یکی نعره بر سام زد در زمان
که این بود ضرب تو و گرز تو
به جنگ اندر و فره و برز تو
❈۷❈
برین روی دریا هلاکت کنم
عذابی عجب دردناکت کنم
بدو گفت سام ای دد ژاژخای
در این جایگه هرزه کمتر سرای
❈۸❈
اگر فر و زور خدائی بود
ترا خود زمن کی رهائی بود
کنم ماهیان را یکی میهمان
ز چشم تو ای دیو تیره روان
❈۹❈
برآورد بار دگر سام نر
که تا بر زند بر سر دیو نر
بجست از بر او نهنکال دیو
به آب اندرون شد به شور و غریو
❈۱۰❈
بشد ناپدید اندر آن زیر آب
ندیدند او را کس از هیچ تاب
به یک زیر کشتی شد آن دیو نر
برآورد کشتی ابر فرق سر
❈۱۱❈
هزار آدم و کشتی آنچنان
به بالای سر برد دیو دمان
بدش آب دریای چین تا کمر
بگفتش که ای سام فرخنده فر
❈۱۲❈
چگوئی زنم بر سر فرق تو
به هم بشکنم فرق تا حلق تو
ولیکن جوانی تو ای نامدار
برو بازگردان سپه را ز کار
❈۱۳❈
بگفت این و گرداند کشتی ز دست
به آب اندرون کرد آن دیو پست
کامنت ها