گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

خیام:خورشید به گل نهفت می‌نتوانم و اسراز زمانه گفت می‌نتوانم

❈۱❈
خورشید به گل نهفت می‌نتوانم و اسراز زمانه گفت می‌نتوانم
از بحر تفکرم برآورد خرد دری که ز بیم سفت می‌نتوانم

فایل صوتی رباعیات رباعی شمارهٔ ۱۲۸

تصاویر

کامنت ها

امیدوار
2015-08-07T19:51:50
میرم سر اصل مطلب- حسن! پاشو آفتاب در اومده.+ نه تو اشتباه میکنی . این آفتاب نیست که در اومده. این زمینه که چرخیده و الان توی موقعیتی قرار گرفته که نور خورشید به اینجا بتابه.( به نظرتون اعتراض حسن به جاست؟!)ضمنا درباره اهله هم باید عرض کنم که سال قمری رو هم در نظر بگیرید نه فقط سال خورشیدی رو!
مهدی
2015-11-28T22:10:11
چرا نظرات مارو درج نکردید؟ با تشکر
مهدی
2015-11-30T01:26:25
با تشکر از همه اعضا می خواستم بگم حداقل فایده رباعیات خیام این است که ترس هایی را که عده ای...در ذهن ما کاشتند وجوانی و سرمایه عمر ما را هدر دادند و نگذاشتند دنیایی شاد و آباد داشته باشیم را هدر دادند، از بین میبرد.به نظر من یک عرفان ساده و زمینی در این رباعیات وجود دارد که باعث میشود هر کسی با هر میزان سواد و جایگاهی زندگی نسبتا خوبی داشته باشد، فقط افسوس من از این است که چرا دیر با این گنج آشنا شدم،همتونو دوست دارم.
بهرام مشهور
2015-11-22T14:12:45
کاری با انواع تفاسیر و برداشتهای دینی و غیر دینی که از این رباعی بشود ندارم ، تنها از نظر دستور زبان پارسی معنای آن چنین می شود :خورشید به گِل نهفت می نتوانمیعنی خورشید به وسیله گِل یا به درون گِل نهفته می شود من نمی توانم بپذیرمو اسرار زمانه گفت می نتوانمیعنی من نمی توانم اسرار زمانه را بگویماز بحر تفکرم برآورد خردیعنی خرد از بحر تفکر من ( یا از غور من در تفکر) فریاد برآورد ( که گویی خرد اصرار زیادی داشته که این را بجای سخن عادی با فریاد بگوید )دُری که ز بیم سُفت می نتوانمیعنی جواهری که با وحشت سُفته و پرداخته شود من نمی پذیرم
داود
2016-08-23T21:39:23
چرا در مصرع دوم، به جای اسرار، نوشته شده "اسراز"؟
فرهاد
2016-05-18T11:54:41
جناب گمنام، سپاس از اینکه مطلبی را که در باره برانداختن تنظیم تقویم قمری نوشته بودم تصحیح کردید.--جناب بهرام مشهور، به نظر من معنی رباعی (با اندکی تفاوت نسبت به آنچه شما فرمودید) این است:خورشید را نمیتوانم زیر گل پنهان کنم، اسرار زمانه را نمیتوانم بگویم. از جستجو در دریای تفکر، خرد برایم مرواریدی به ارمغان آورد، که آن مروارید را از ترس نمیتوانم سوراخ کنم (سفته کنم).در اینجا مروارید "راز با ارزش" است و در سفتن کنایه از آشکار کردن آن راز است. خیام میگوید با غرق شدن در دریای تفکر به رازی پی برده است که از ترس نمیتواند آن راز را آشکار کند!
فرهاد
2016-05-04T03:51:39
جناب امیدوار، اصل مطلب این است که قران می‌گوید "... به غروب گاه خورشید رسید". چیزی یا جایی به نام "غروب گاه خورشید" وجود ندارد، چه دریاچه گلالود باشد یا پشت کوه که اگر شما (به گفته قران) به سمت غرب بروید به آنجا برسید! و مسئله اینجا موقعیت نسبی‌ زمین و خورشید نیست که شما مثل آورده‌اید.سال قمری را هم پیشتر با سال خورشیدی تنظیم می‌کرده‌اند چون دورهٔ تناوب گردش ماه به دور زمین مضرب صحیحی از سال خورشیدی نیست. این رسم را گمان کنم علی‌ ابن ابیطالب برانداخت و از آن‌ زمان ماه‌های قمری گاهی در تابستان می‌افتند و گاهی در زمستان! به هرصورت، تقویم قمری با این شکل به درد کشاورزی نمی‌خورد، به آن شکل قدیم هم (که در زمان نزول قران با تقویم خورشیدی تنظیم میشد) وابسته به تقویم خورشیدی بود.
سید محمد
2016-05-04T04:12:10
دوستان ، این رباعی را جور دیگری نیز می توان خواند : خورشید به گل نهفتمی‌ ، نتوانمو اسراز زمانه گفتمی‌ ، نتوانماز بحر تفکرم برآورد خرددری که ز بیم سفتمی‌ ، نتوانم
گمنام
2016-05-08T00:58:54
فرهاد گرامی، بیرونی در آثار الباقیه این اقدام را به حضرت رسول نسبت میدهد و نه به مولای متقیان . و جایی خواندم که حضرت همچنین یکبار با وجود مخالفت سلمان فارسی، مانع گرده افشانی خرمابنان مدینه شده بودند( به بهانه دخالت در کار خدا ) و پس از آنکه آن سال خرمای کافی برداشت نکردند، به ناچار فرمودند به شیوه پدرانتان عمل کنید.
ناشناس
2012-09-26T18:13:40
اولا چنانکه در قرآن آمده ، این حس ، حسی کاملا شخصی برای ذو القرنین بوده (وَجَدَهَا تَغْرُب فی عَیْنٍ حَمِئَةٍ( احساس کرد که خورشید در ....)) و نه وحی خدا به او ومثلا گفته نشده : خداوند خورشید را در چشمه فرو برده است.ثانیا : ؛ ما و دنیای امروز هم اگر بجای ذوالقرنین باشیم همان را دیده و درک میکنیم ونه چیز دیگری ، اگر کسی بگوید دیده های خود را تعریف کن شما حق ندارید علوم خود و قوانین کلی طبیعت را تعریف کنید بلکه امانت در این است که مشاهدات خود را عینا نقل کنید ، قرآن از قول ذو القرنین نقل میکند که خورشید در آن محل غروب کرده ؛ واژه "وجد" بمعنای "رای" بمعنای دیدن بکار میرود مثل "فوجد فیها رجلین" پس این تعبیر قرانی ، کاملا درست است چون قران باید از دیده های ذو القرنین خبر دهد و نه قوانین علمی که او باور دارد .ثالثا: قطعا خود ذو القرنین هم میدانسته که خورشیدی که در مغرب درون دریا فرو میرود ، نمیتواند از مشرق در آید ، چرا که مغرب را ارتباطی با مشرق نیست پس خود او میدانسته که خورشید درون آن دریا غرق نشده و دوباره از مشرق در خواهد آمد پس حتی خود او هم اشتباه نکرده .در غیر اینصورت ، آیا بنظر شما او باور داشته که خورشید غرق شده و صبح فردا خورشیدی دیگر متولد خواهد شد و از مشرق به سوی محل نابودی خویش پیش خواهد رفت؟رابعا : اتفاقا این آیه ، عکس نظر اسلامستیز را ثابت میکند چرا که انسان آن زمان به نجوم کپرنیکی باور داشته و گمان میکرده که زمین ثابت و خورشید از محل مشخصی طلوع و در مکان مشخصی غروب میکند ، ولی این آیه صراحتا مغرب و مشرق را نسبی میداند و بیان میکند که مغربی که ذوالقرنین در آن منطقه دیده با مغربی که او در غیر آن منطقه میبیند متفاوت بوده است واین بدین معناست که ما یک مغرب مشخص نداریم بلکه مغارب داریم واین مطلب در جاهای دیگری از قرآن نیز تائید شده هنگامی که فرمود : فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَخامسا: اسلامستیزان در اینجا دچار سفسطه Accent (تکیه سخن) شده اند ؛مثلا جمله " در باز است" را میتوان به دو نحو خواند: در مرتبه اول ، تکیه سخن را بر روی "در" ببریم ومنظور این باشد که "در" باز است ونه "پنجره " و بار دیگر تکیه سخن را بر روی "باز" ببریم و بگوئیم در "باز" است ونه "بسته" ، تکیه سخن ذو القرنین دراینجا بر روی " عین حمئة " است ونه "غروب" بدین معنا که گزارش خداوند از مشخصات خاصی است که آن منقطه جغرافیائی داشته و اصولا کاری به مغرب و مشرق خورشید ندارد .سادسا : زبان قران زبان فیزیک و شیمی و جغرافی و کیهان شناسی نیست که بخواهیم با فرمولهای خاص این علوم به اصطلاح مچ قران را بگیریم ، قران بجای آب از h2o استفاده نکرده و از فاصله میلیونها سال نوری کهکشانها وازe=mc2 سخن نگفته ، چرا که هدف هر کتاب ، درون مایه ان را نیز توجیه میکند ؛ ظاهر قرآن گرچه نسبت به بسیاری از مطالب معلوم نزد ما ساکت است (گرچه فی ام الکتاب هم مشخص باشد) ولی با زبان خاص خود که هیچ اشتباهی هم در آن دیده نمیشود به نحو کاملا بارزی راهگشای ما انسانهاست ؛ خداوند با قصه ذو القرنین نخواسته برای ما داستان سرائی کند تا سرگرم شویم بلکه اهداف متعالی در پی این قصه وجود دارد که شایسته است بجای تلاش بیهوده برای ایراد گرفتن از قرآن ، آن اهداف و رهنمودها را ، را نقشه راه خود قرار دهیم!
احمد
2012-12-23T09:58:04
منظور جناب علامت سوال از هیئت کوپرنیکی، هیئت بطلمیوسی بوده.حالا از داستان ذوالقرنین چه نتیجه ای گرفته میشه؟ ای ذوالقرنین اگر میخواهی عذاب کن اگر میخواهی ببخش، همینطور بی دلیل و بی حساب.
سکرات
2011-01-18T23:44:09
در باب آنچه فرهاد عزیز اشاره کرده ؛ خیام میخواهد به تناقض موجود در قرآن اشاره ای داشته باشد که زمین را مسطح بیان داشته که خورشید در مغرب به درون آب فرو میرود
علامت سوال
2011-10-30T22:19:00
مثلا تو این دو بیتی که میگه گویند بهشت وحور وعین خواهد بود انجا می وشهد وانگبین خواهد بود گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک چون عاقبت کار چنین خواهد بود داره این رو میگه که شما این همه به خودتون سختی میدید که به اینا برسید خوب ما همین الان به این چیزا رسیدیم پس دیگه لازم نیست که خودمون رو بیهوده عزیت کنیم
فرهاد
2010-12-06T07:02:01
"خورشید به گل نهفت می نتوانم". برای آنها که چون خیام اهل تفکرند، ترجمه آیه 86 سوره کهف را میاورم: "تـا به غروبگاه آفتاب رسید (در آنجا) احساس کرد که خورشید در چشمه (یا دریا) ی - تـیـره و گـل آلودی فرو می رود".منبع: پیوند به وبگاه بیرونی
فرهاد
2014-04-20T19:47:47
ناشناس، این رباعی خیام اشاره ای به آیه مذکور دارد. به این دلیل که خیام خود ستاره شناس و تقویم نویس است و اطلاعات زیادی در باره چگونگی وضع خورشید و ماه زمین دارد، و بعید نیست از خواندن آن آیه در قرآن که مبتنی بر افسانه های قدیمی است آشفته شده باشد و چنین رباعی نغزی گفته باشد که: من مانند قرآن نمیتوانم خورشید را زیر گل پنهان کنم!در پاسخ به نکته های شما:یکم و دوم: نادرست است. شما هرچه به سمت غرب بروید منظره غروب خورشید هیچ تغییری نمیکند که ذولقرنین توانسته باشد خورشید را ببیند که در دریاچه ای فرو میرود! این آیه ها باز نویسی ناشیانه ای از یک افسانه قدیمی یونانی است.سوم: کسی نمیداند موجود افسانه ای ذولقرنین چه میدانسته یا نمیدانسته، و بحث هم بر سر این نیست.چهارم: نادرست است. آیه 17 سوره الرحمن میگوید: رب المشرقین و المغربین (خدای دو مشرق و دو مغرب). آیه 9 سوره مزمل میگوید: رب المشرق و المغرب (خدای یک مغرب و یک مشرق)! موضع قرآن در باره مشرق و مغرب سرشار از تناقض است! و در کل "مشارق و مغارب" یا "مشرقین و مغربین" نادرست هستند زیرا تنها یک مغرب و یک مشرق وجود دارد و به همین دلیل در جهت یابی از آنها استفاده میشود. شما (یا قرآن) مشرق و مغرب را با چپ و راست که نسبی هستند اشتباه گرفته اید!پنجم: گزارش خداوند نادرست و مبتنی بر افسانه است، و سفسطه ای در اینجا نبست، مگر اینکه از سوی شما باشد. هیچکس، از جمله ذوالقرنین نمیتوانسته خورشید را ببیند که در دریاچه ای فرو میرود!ششم: ما انتظاری نداریم در کتابهای عهد عتیق حقایق علمی بیابیم. این شمایید که چنین ادعایی میکنید. ما تنها نادرستی این ادعاهای را روشن میکنیم. قرآن حتا در جایی که فرصتی میابد که حقیقتی علمی را آشکار کند، به بیراهه میرود. آیه 189 سوره بقره نمونه بارز آن است: یسئلونک عن الاهله ... "از تو درباره هلالهای ماه میپرسند. بگو برای نگاه داشتن زمان است و حج"! نه تنها در باره هلالهای ماه توضیحی نمیدهد، بلکه آشکارا نادرست تیز میگوید. چون آنچه به کار نگاه داشتن زمان میخورد خورشید است و نه ماه :)
احمد نیکو
2020-02-07T22:21:28
هر راز که اندر دل دانا باشدباید که نهفته‌تر ز عنقا باشدکاندر صدف از نهفتگی گردد درآن قطره که راز دل دریا باشد
م.ط
2020-06-29T07:58:39
بیم : خوف و به لفظ کشیدن و بردن و داشتن ، شکوه . شکوهندگی واندیشه ... / دهخدا دلیل: ایا ز بیم زبانم نژند گشته و هاژ کجا شد آن همه دعوی کجا شد آن همه ژاژ./ لبیبی شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است کلاهی دلکش است اما بترک سر نمی ارزد. / حافظاز بلندای این گویش خیام برخیمه خرد بی تأمل نتوان گذشت/شایدچنین باشدیارای استوای لفظ ونظم آوری گوهرناب آب خیزتفکررا ندارم آنچنانکه یارای پذیرش برخاستگی خورشید لائح برخیط اسود وابیض چون درگل نهشته از سیاهی را ندارم/ سخن از طلوع است وییدایش و خیزشگاه اندیشه / که متأسفانه جای این مبحث « عَیْنٍ حَمِئَةٍ  »وآبکی بودن فکر واثبات آن در این مختصر نمی گنجد. ودر خورشید بگل نشسته، مشاهده میسرنیست که سفتن در، ودیرینگی زمکان ممکن گردد وآیه 86 کهف رابه نادرستی دراینجا مطرح شده/لذا قرآن نگفته :«کانت تغرب»آمده: «وجدها تغرب» وو اگر از Mean Sea level Local از وسط دریا بساحل ،غروب وطلوع خورشد بویژه درقطبین ویا در مناطق حاره وحامیه بنگرید شاید شما هم مشاهدهی ویژهای داشته باشید (عَیْنٍ حَمِئَةٍ = Black Sea ) در نظر بیننده در آبی که در اثر لجن، سیاه به نظر می‏آمد و یا در آبی که روی آنرا لجن را پوشانده بود، غروب می‏کردبر تأکید وصحت سخن ، همانا شعر اوست:این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت کس نیست که این گوهر تحقیق بسفتهر کس سخنی از سر سودا گفتند زآن روی که هست کس نمی‌داند گفت از سر سودا چرا ؟
آریا
2020-05-25T11:13:46
از بطن شعر لذت ببرید...تفسیر های محجر و شخصی رو برای خودتون نگه دارید.
دانشجو
2020-09-19T11:37:20
نخست درود و سپاس می‌گویم و ستایش می‌کنم دست اندرکاران و سازندگان این سایت را و سپس آفرین می‌گویم به فرهاد و بهرام مشهور و دیگر بزرگوارانی که خردمندانه و با پشتوانه‌ی دانش و ادب سخن می‌گویند و سپس، چون فرهاد فرموده بود:« سال قمری را ... گمان کنم علی ابن ابیطالب برانداخت». می‌گویم که در تاریخ طبری 1277/1352 گفته شده است:« (پیامبر) گفت: «ای مردم! نسیی ء (پیش از آن، کسانی بودند که ماه‌های قمری را چنان تنظیم می‌کردند که، فصل‌ها، چون سال خورشیدی، همیشه در ماه‌های معین قرار می‌گرفت و نام این کار، را نسیئ بود) کردن زیادت کفر است که ماهی را به سالی حلال و به سال دیگر حرام کنند تا شمار محرمات خدا را کامل کنند و حرام خدا را حلال کنند و حلال خدا را حرام کنند. زمان به وضعی که روز خلق آسمانها و زمین داشت بگشت و شماره‌ی ماهها در پیش خدا و در کتاب خدا دوازده ماه است، چهار ماه حرام است، سه ماه پیاپی و رجب مضر که میان جمادی و شعبان است»
مارشال
2018-09-18T21:07:51
آفرین به آقای تولایی
مهرداد پارسا
2018-12-10T16:37:56
مصرع اول که می گوید: «خورشید به گل نهفت می نتوانم» صرفا نوعی تلمیح ادبی است و شاعر با این تمثیل که یادآور یک آیه قرآن است می خواهد حقیقتی را که کشف کرده به خورشید تمثیل کند و بیان آن در قالب عبارات را به نهفتن آن در گل. در مصرع پایانی هم سفتن در به معنی بیان آن حقیقت در قالب چیدن عبارات کنار یکدیگر است. شعرا هم اشعار نغز خود را به سفتن یا نخ کردن مرواریدهایی در کنار هم تشبیه می کرده اند. درباره مصرع اول و اینکه خیام از گفتن حقیقت خود ابا دارد رباعی: هر راز که اندر دل دانا باشدباید که نهفته‌تر ز عنقا باشدکاندر صدف از نهفتگی گردد درآن قطره که راز دل دریا باشدمی تواند گویا به نظر برسد. در اینباره خواندن حاشیه ای که بر این رباعی نوشته ام نیز خالی از لطف نیست.
علیرضا
2018-01-19T01:45:35
تعبیر آقا فرهاد صحیح هستش، مصراع چهارم در ادامه مصرع سوم به شکل یک واحد کلی باید معنی بشه
آرمان تولایی
2018-06-29T02:23:38
خورشید به گل نهفت می‌نتوانم:نمی توانم خورشید حقیقت را با گِل خرافات بپوشانمو اسرار زمانه گفت می‌نتوانم:اما از طرف دیگر چون واقعیت های هستی با اعتقادات مذهبی حاکم بر جامعه تناقض دارند ، نمی توانم واقعیت ها را برای مردم بازگو کنم و این واقعیت ها باید مانند یک راز نزد من باقی بمانند.از بحر تفکرم برآورد خرد: با تفکر کردن فراوان و به کمک عقل و خرد دری که ز بیم سفت می‌نتوانم:به گوهر گران بهای حقیقت رسیدم که متاسفانه به دلیل ترس از فشار های جامعه مذهبی ، نمی توانم آنگونه که شایسته است تفکراتم را ارائه کنم.
شاکر
2018-04-25T05:08:04
اطرافیان عمروعاص گفتن چند دقیقه اخر عمرش انگشت به دهان با چشم های قلمبه به گوشه ای خیره شده بود.نگاهی که نشان از حسرت و ترس و تعجب وپشیمان و افسوس را همه باهم داشت چرا ؟؟؟جواب چرا همون زیرا ست زیرا عمروعاص موقع مردن چیزی دید که در زنده بودن دائما دیده بود ولی نمیخواست قبول کند (حقیقت )خیام هم میگه با تفکر من به اصل حقیقت رسیدم اما جرات گفتن ندارمبا تشکر از شما ..باید بگم ...بعد از 1439سال من بدون ترس میگویم علی حق است و حق علی یاعلی
بهنام بهادری
2022-01-17T16:20:39.1147372
بسیار جالب و زیبا بود نقد شما 
بهنام بهادری
2022-01-17T16:28:25.7131155
توجیهات شما بسیار ستودنی بود اما واقعیت رو تغییر نخواهد داد، از کوزه همان تراود که در اوست.  خیام هم خیلی شفاف داره در مورد تفکرات انسان هابی مثل شما صحبت می‌کنه، میگه با اینکه من می‌دونم اشتباهه اما افراد معتقدی مثل شما دوست ندارن واقعیت رو بدونن، همیشه راهی برای تفسیر و داستان سرایی وجود داره، شما هم هر چی دلت میخاد میتونی تفسیر و داستان سازی و قصه بسازی ازین موضوع اما واقعیت همونه که بوده و چیزی عوض نمیشه 
حسن جعفری
2022-05-18T22:14:04.913622
به نظر من در بیت اول این رباعی نوعی اسلوب معادله وجود دارد؛ به این صورت که همان گونه که خورشید را نمی توان با گل پوشانید و در هر حال آشکار می شود، اسرار زمانه را هم با این که نمی توان گفت، پنهان کنم و خود به خود به مرور زمان آشکار می شود. خیام می گوید خورشید مثل یک فانوس نیست که با گل اندود شدن مخفی بماند    
احمد نیکو
2022-08-20T23:52:43.2749965
اسرار جهان چنانکه در دفتر ماست گفتن نتوان که آن وبال سرماست چون نیست در این مردم نادان اهلی نتوان گفتن هرآنچه در خاطر ماست
سینا تقی‌زاده
2023-05-06T12:34:47.2329419
در این شعر ما اگر فرض نکنیم که به سوره کهف اشاره شده معنی چنین است  خورشید را نمیتوانم در گل پنهان کنم به نوعی حقیقت رو بپوشونم ولی اسرار زمانه رو هم نمیتونم بگم که با توجه‌ به‌ این معتی بیت اول یعنی میدانم نمیتونم بگم حالا منظور قسمتی نه همه چی. اما صحبت خیام رو اسرار فلکی نیست والا افلاک و ایوان و این لغات می اورد بلکه منظور اسرار زمانه  بیشتر اسرار سیاسی است. بیت بعدی خدا رو تایید کرده که او بهش خرد داده. حالا از بیم نمیتوانم این گوهر خرد را بیان کنم حالا یا بیم سیاسی باز یا اینکه منظورش کلیه که پر از بیم هست و ناخواسته شاید مطالبی رو درست نگویم.   حالا اگر اشاره به سوره کهف فرض کنیم. در سوره کهف ابتدا داستان اصحاب کهف هست بعد داستان حضرت ذوالقرنین. اسرار سوره بیشتر معنوی است. من تعبیر اسرار زمانه گفت رو متناسب نمیبینم با توجه به اینکه مصرعربعد خدا را تایید کرده پس رویکردش با به گل نهفتن خورشید با خداوند نیست. از طرفی در سوره کهف از عذاب کافران زیاد نام برده. طبق این حالا ز بیم واکاویدن معنیش ممکن است این باشه که بنوعی از لحاظ ادبی و اثر روی ناخوداگاه داره رازی رو بیان میکنه که اینجا خودم می نتوانم . به نظرم این رباعی طی داستان و رویدادی ممکن است سروده شده. 
حبیب شاکر
2023-06-22T22:29:08.1909222
سلام بر همراهان همیشگی  دریا به دو کف کشید می نتوانم  بر خواهش دل رسید می نتوانم  بر وفق مراد گر نگردد دنیا  جز حوصله با امید می نتوانم  سپاس از همه همراهان
سروش روزبه
2023-07-05T16:39:00.6387116
با درود خورشید را با مشتی گل نتوان نهفتن! آنقدر بزرگ و عیان که قابل گل گرفتن‌{مخفی کردن}نیست! اسرار زمانه را گفتن نتوانم. به خاطر خفقان مذهبی تفکرم مرا به جایی رساند که  شکافتنش برای من دردسر خواهد شد. نتوانم اینجا معنی بیم از اتفاقاتیست که ممکنه پس از بیان آنچه بهش رسیدم رخ بده و از تحمل زمانه بیرون باشه.  به نظر بنده نیازی به ارتباط دادنش به قرآن و پیچیده کردنش نیست. خیام متفکر بوده و به قول خودش تا اعماق فکر رفته * من ظاهرِ نیستی و هستی دانم، من باطنِ هر فراز و پستی دانم* ولی زمانه و فضا اجازه فاش کردن اسرار مگو را نمیداده.  
علی میراحمدی
2023-07-05T19:58:42.1879179
ادبیات فارسی ازین اسرار ها و کشف الاسرار ها زیاد دارد، از خیام بگیر تا مولانا وحافظ و دیگران. حالا هر کس به فراخور حالش موضوعاتی را تجربه یا کشف کرده که به هیچ وجه نمیتوان به اینها کشف اسرار زمانه گفتنکته ها هست بسی محرم اسرارکجاست( حافظ) گفتی اسرار در میان آور... ( مولوی)نهایت کشف الاسرار خیام هم اینست که مرتبه ای ورای مستی نداند که اگر آن را مستی شراب انگوری بگیریم که سقفش معلوم است و چه کشف الاسراری است که دائم الخمر ها و عربده کش ها و عرق خورهای عالم هم در آن شریک هستند . 
سروش روزبه
2023-07-06T15:29:07.5583772
  با این دو ســه نادان که چنــین پنــدارند از جــهل که دانـای جهــان ایشــانند خــرباش که از خــری ایشــان به مثل هــر کـو نه خرسـت کافـرش پنـدارند! -----
مهرداد نصر
2023-09-30T20:47:55.8185929
نظر آقای فرهاد صحیح است مصرع سوم و چهارم در ادامه همدیگر هستند ، کلمه( بحر ) و( دُر ) در مصراع سوم و چهارم آرایه جناس هستند و دلیل بر این مدعا.