گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

خیام:افسوس که نامهٔ جوانی طی شد و آن تازه بهار زندگانی دی شد

❈۱❈
افسوس که نامهٔ جوانی طی شد و آن تازه بهار زندگانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب افسوس ندانم که کی آمد کی شد

فایل صوتی رباعیات رباعی شمارهٔ ۶۳

تصاویر

کامنت ها

مسعود
2015-03-02T23:50:42
براستی بعد از گذر عمر و نگاه به گذشته باید گفت:"افسوس ندانم که کی آمد، کی شد"خیلی زیباست.
ولگرد
2016-01-21T20:25:57
طبق تصحیح محمد علی فروغی مصرع آخر "فریاد ندانم که کی آمد کی شد" آمده.
رضا ابراهیمی
2016-01-11T15:28:15
پیوند به وبگاه بیرونیکلیپشو ببینین
محمدابراهیم
2013-03-07T12:09:43
درنظرمن این شعرهایی پرمعنی هسند خصوصن این شعر دروصف عمر انسان سروده شده است اگر به عمرگزشته خویش فکر کنیم معنی شعرر درمی آبیم
رضا
2011-02-26T14:51:29
این قافله عمر عجب میگذرد
ش.ا
2011-11-15T03:28:43
این شعر رو تو ذبیرستان و اوج جوانی می خوندیم اما الان بعد از سی وجند سال دارم اون کلمه افسوس رو خوب درکش می کنم
محمد حامد اعظم
2014-05-20T11:56:34
پیری رسید و فصل جوانی دگر گذشت دیدی دلا که عمرو چسان بی خبر گذشت
محمد حامد اعظم
2014-05-20T11:58:26
پیری رسید و فصل جوانی دگر گذشت دیدی دلا که عمرو چسان بی خبر گذشت
فرانک قربانی
2013-07-21T08:18:29
چقد سخته وقتی عمر میگذره و هیچ کاری رو تو زندگی آدم به انجام نرسونده باشه .
احمد نیکو
2020-02-29T15:42:02
افسوس که نامهٔ جوانی طی شد وان تازه بهار زندگانی طی شدآن مرغ طرب که نام او بود شبابفریاد ندانم که کی آمد کی شد
احمد نیکو
2020-06-26T20:23:39
افسوس که ایام جوانی بگذشتدوران نشاط و کامرانی بگذشتتشنه به کنار جوی چندان خفتمکز جوی من آب زندگانی بگذشت
کرامت اله
2018-11-01T11:35:45
از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکنفردا که نیامده ست فریاد مکنبرنامده و گذشته بنیاد مکنحالی خوش باش و عمر بر باد مکن
Mahsa
2018-04-12T14:56:25
شد در مصرع اخر به معنای رفت میباشد:)
الهه (نازی) صادقلو
2021-08-16T23:24:17.9378846
  " نامه یِ جوانی"   افسوس!  که  نامه یِ جوانی  طِی شد وآن  تازه بهارِ زندگانی   دِی شد   آن مرغِ طَرَب  که نامِ او  بود شَباب افسوس!  ندانم  که  کِی آمد  کِی شد   - نامه یِ جوانی: دورانِ جوانی به دفتری تشبیه شده است که برگ هایِ آن روزهایِ خوشِ آن دوره است - طِی شد: سپری شد، درنوردیده شد، گذشت - تازه بهارِ زندگانی: دورانِ جوانی به نوبهار تشبیه شده است - دِی شد: به پیری و کهنسالی رسید. از نوبهارِ جوانی  به زمستانِ سردِ  پیری رسید - مرغِ طَرَب: شادی و شادمانی که ویژه دورانِ  پُرشور و طراوتِ جوانی است  به پرنده ای سرشار از انرژی  تشبیه شده است - شَباب: جوانی - ندانم که کِی آمد کِی شد: اینقدر سریع اتفاق افتاد  که اصلا متوجه نشدم که  این پرنده یِ جوانی، کِی روی شاخه یِ زندگی ام  نشست!  و کِی پرید و  برای همیشه رفت.   برداشت آزاد:   آه و دریغ!  که برگ های دفترِ زندگی در دورانِ جوانی  به پایان رسید و  نوبهارِ جوانی  با همه شور و طراوتش  جایِ خود را  به زمستانِ سردِ پیری و کهنسالی داد.  دوران جوانی که همچون پرنده ای  روی شاخه یِ زندگی ام  نشسته بود و مشغول بازی و آوازخوانی بود  را  بخاطر درگیری های ذهنیِ بیهوده ام  از دست دادم تا جائیکه اصلا نفهمیدم که  کِی  این پرنده نشست و  کِی پرواز کرد و  برای همیشه رفت!   افسوس!  بر این عمرِ گرانمایه  که بگذشت ما  از سَرِ تقصیر و خطا  درنگذشتیم   پیری و جوانی  پِیِ هم  چون شب و روزند ما  شب شد و  روز آمد و  بیدار نگشتیم   چون مرغ  بر این کُنگِره  تا کِی  بتوان خواند یک روز  نگه کن  که  بر این کُنگِره  خِشتیم                       سعدی» مواعظ» غزلیات» غزل ۴۷   - افسوس!  براین عمرِ گرانمایه  که بگذشت /  ما  از سَرِ تقصیر و خطا  درنگذشتیم:   دریغ و حسرت  از این زندگیِ  پُرارزشی که  بدونِ بهره بردن از آن سپری شد و ما همچنان در حال تکرارِ اشتباهات, گمراهی و سردرگمی هستیم   - پیری و جوانی  پِیِ هم  چون  شب و روزند /  ما  شب شد و  روز آمد و  بیدار نگشتیم:  همچون آمدنِ شب که پس از پایانِ روز پدیدار می شود، تاریکیِ پیری نیز پس از روشناییِ جوانی، با همان شتاب می آید. شگفتا  که روز و شب  در پیِ هم می آیند، دوران جوانی سپری می شود، پیر و فرتوت می شویم،  ولی  ما هنوز در خوابِ غفلت و  ناآگاهی هستیم   - چون مرغ  بر این  کُنگِره  تا  کِی  بتوان خواند / یک روز  نگه کن  که  بر این کُنگِره  خِشتیم :  این جهان کاخی است ساخته شده از خشت گِلِ مردمانی که سالیانی نه چندان دور زندگی می کرده اند و حال ما، همچون پرنده ای بی خبر  بر سرِ کنگره یِ این کاخ در حالِ اتلاف زندگی خود هستیم و زمانی متوجه خواهیم شد که خِشتی از این کاخِ روزگار شده  که دیگر کاری از ما ساخته نیست.
میرفندرسکی
2022-04-23T01:38:34.3912002
جای سپاس دارد برای این تفسیر و معنی دقیق از این رباعی عالی بود مرسی
حبیب شاکر
2022-05-05T22:06:18.5416408
سلام بردوستان گرام  دوران طلایی جوانی سر شد  شاخ گل عیش و عشرتم پرپر شد  من بیخبر و نشد عیان کاین دوران  کی آمد و چون گذشت و کی آخر شد  سپاس
ناپیدا
2022-05-07T14:12:38.8563453
..آرام آرام ، آنچنان میگوییم که خودمان هم به زمزمه دیگران بر میخیزیم! ریش سپید کرده ام بر ماهتاب شب  دل امیدوار نمودم به دیدار رب  سایه مجهولی بر سر گل نشست  لحظه ای بعد بود کاو جامه رست خبر از آشفتگی یاران داری ،چند بی خبری  آن جوان و همکیشی که عصا داشت در دستی .. .. حبیب عزیز سلام و درود ... از اثرات مخرب یک ذهن مشوش بود که نوشتم!!!و فقط همان خط اول حاشیه ام درست بود ..
حبیب شاکر
2022-05-07T16:24:55.0542187
سلام بر دوست گرامی ناپیدا که اتفاقا خیلی هم پیدایی. بسیار زیبا و دلنشین.در پناه یزدان پاک وبزرگ.
ناپیدا
2022-05-07T18:54:36.9908663
نباید باشم ولی هستم ... روزگار مشکلات آورد ولی هیچ وقت ما درست نشدیم ! مشتاق اشعار بعدی تان هستم .. زنده باشید و سلامت 
حبیب شاکر
2022-05-07T20:04:36.4956311
انشاالله که سالیان سال در کمال خوشی و شاد کامی از زندگی کام بگیری دوست گرامی
ناپیدا
2022-05-12T09:17:33.2192323
سپاس عزیز! لبخند در لحظات زندگانی ات  آرزوست !
احمد نیکو
2023-06-20T21:26:56.1671176
متن رباعی بدین وزن صحیح است: افسوس که نامهٔ جوانی طی شد وان تازه بهار زندگانی دی شد آن مرغ طرب که نام او بود شباب فریاد ندانم که کی آمد کی شد