گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

خیام:ما لُعْبَتِکانیم و فلک لُعبَت‌باز، از روی حقیقتی نه از روی مَجاز؛

❈۱❈
ما لُعْبَتِکانیم و فلک لُعبَت‌باز، از روی حقیقتی نه از روی مَجاز؛
یک‌چند درین بساط بازی کردیم، رفتیم به صندوقِ عدم یک‌یک باز!

فایل صوتی ترانه‌های خیام (صادق هدایت) رباعی ۵۰

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

علی
2020-02-16T08:20:37
رخ دیوانه هم یه آهنگ از کاوه آفاق از این شعر استفاده شده
کرمانشاهی
2019-11-24T09:37:23
از روی حقیقتی نه از روی مجازما لعبتگانیم و فلک لعبت بازبازیچه کنیم همی بر نطع وجودافتیم به صندوق عدم یک یک باز
habib am
2020-04-23T14:12:51
لطفا یکی از اساتید ادب و شعر مرحمت بفرماید این شعر را معنی کنند
nabavar
2020-04-23T17:13:08
گرامی حبیبما لُعْبَتِگانیم و فلک لُعبَت‌باز،از روی حقیقتی نه از روی مَجاز؛یک‌چند درین بساط بازی کردیم،رفتیم به صندوقِ عدم یک‌یک باز!ما در حقیقت چون عروسک هایی در دست روزگار بازیچه ای بیش نیستیم، مدتی درین دنیا بازیچه هستیم و یکی یکی به دیار نیستی می رویم
جلال
2019-06-03T15:39:22
خیلی دلم میخواست که دوستان دیگر حاشیه نویسی میکردند و من با همان شوق ذوقی (ذوق زدگی ) که حس میکردم این رباعی را درک کرده ام،،!!به کمک دوستان هدایت میشدم ....
محمدرضا امینی
2019-08-07T07:27:23
سلام.لعبتکانیم درسته یا لعبت کانیم یا لعبتگانیم؟
بهزاد علوی (باب)
2020-11-16T20:12:26
باز در دو مصرع1. لعبت-باز (player)و 4 یک یک باز(again) به دو معنی مختلف استفاده شده و نه تنها غلط نیستبلکه هنری در ساختن شعر است
نهان
2020-12-06T14:14:00
فلک لعبت بازفلک لعبت بازخیام لکنت داشت وا الله میگفت صندوقچه میفته دست آدمهای شورشیمنظور از صندوق جهان هستیه ما هم عروسکهایی هستیم که داخل اون هستیمو مارو به بازی دنیا در میارنمنتها خیام نتونست اشاره کنه که صندوقچه یعنی جهان هستی دست یه کساییه که مارو به زور خودشون بازی میدنپیشنهاد میشه آهنگ کلاغ از صفیر رو گوش کنید
حامد م.
2021-04-22T00:54:01
اتفاقا یکی از دلایل دیدن این رباعی خیام تِرَک صفیر بود که ازش استفاده کرده بود
بهاره لباف
2020-08-09T16:19:59
در منبع دیگری این رباعی بدین صورت ذکر شده: ما لعبتکانیم و فلک لعبت بازاز روی حقیقی نه از روی مجاز“بازیچه همی کنیم بر نطع وجود”افتیم به صندوق عدم یک یک بازکه در اینجا اشاره ای هم به وجود تئاتر عروسکی در اون زمان شده و واژه ی نطع هم درواقع بساطی بوده که نمایش عروسکی بر روی اون اجرا میشده.
مصطفی
2020-05-28T19:17:27
در مورد معنی این رباعی و اصطلاحات سرگرمی قدیمی لعبت‌بازی . بساط آن و صندوق این یادداشت رامی‌توانید ببینید:پیوند به وبگاه بیرونی
م نظرزاده
2021-07-14T11:32:14.404674
در مصرع «از روی حقیقتی...» یاء نکره است نه یاء مخاطب. یعنی به این معنا نیست که «از روی حقیقت هستی» بلکه به این معناست که «از روی یک حقیقت».
الهه (نازی) صادقلو
2021-08-14T22:08:48.9898609
" صندوقِ عدم" ما  لُعبَتگانیم  و  فَلَک  لُعبت باز از رویِ حقیقتی  نه از رویِ مجاز   بازی چو هَمی کنیم  بَر نَطعِ وجود اُفتیم به صندوقِ عدم  یک یک  باز - لُعبَتگان: عروسک، اسباب بازی - فَلَک: روزگار، دنیا - لُعبَت باز: عروسک گردان، کسی که خیمه شب بازی می کند - خیمه شب بازی: بازی و نمایشی که عروسک‌ها را از پشت پرده (خیمه) یِ کوچکی بوسیله یِ سیم یا نخ به حرکت  در می‌آورند و یک یا چند نفر از پشت خیمه به زبان آن‌ها حرف می‌زنند - نَطع: فرش یا بساطی که پهن می کردند تا نمایشِ خیمه شب بازی رویِ آن اجرا شود، صحنه­­یِ نمایش - نَطعِ وجود: جهانِ هستی، دنیا به صحنه یِ نمایشِ ما تشبیه شده است - صندوق: مجازا  گور (قبر) - صندوقِ عدم: نیستی و نابودی, گور به صندوقی تشبیه شده که انسانها را همچون عروسک در خود حبس کرده و اجازه نمایش و زندگیِ دوباره به آنها نمی دهد   برداشت آزاد: ما انسانها  در این جهانِ بیرونی (مادی) همچون عروسک هایی هستیم که با دستِ روزگار به بازی درآمده ایم . وقتی خوب نگاه می کنیم، می بینیم که حقیقتا همینگونه هم است نه اینکه فقط شبیه باشیم. همچون عروسک هایی از صندوقِ نیستی بیرون آورده می شویم و برای مدتی کوتاه  بر رویِ صحنه یِ نمایشِ روزگار  به بازی درآمده و  با اتمامِ نمایشِ زندگیمان، دوباره به همان صندوق برگردانده خواهیم شد. این آمدن و رفتن و  اینکه روی چه صحنه ای بازی کنیم همگی مربوط به کالبدِ (جسم، تن) ما و جهان بیرون است, هیچ اختیاری نداریم. ولی وقتی به جهان درون نگاه می کنیم داستان به گونه ای دیگر خواهد بود. چرا که  جان و  روانِ ما قطره ای است از اقیانوسِ بی کرانِ وجودِ پرودگارِ جهانِ هستی، پس می توانیم تا بینهایت رشد کنیم و جاودان باشیم. می توانیم همیشه شاد باشیم و دیگران هم شاد کنیم حتی بعد از مرگِ ظاهری که تنها مرگِ کالبدِ ماست  نه روحِ ما.  بنابراین اگر انسان تنها به کالبدِ (جسم, بدن) خود نگاه کند جز عروسکی خیمه شب بازی چیزی بیش نخواهد بود که توسط روزگار از نیستی به هستی و سپس از هستی به نیستی خواهد رفت و تمام خواهد شد که این سرنوشت موهومی چه بس دردناک خواهد بود! ولی وَرایِ این صورت موجود،  یک سیرت همیشگی وجود دارد  که نابود شدنی نیست. رُباطی دو دَر  دارد این  دیرِ خاک دَری در گَریوه  دَری در مُغاک   نیامد کسی زآن دَر اینجا فراز کزین دَر برونش نکردند باز   فِسرده  کسی  کو در این  چاهِ پست چو برف اندر افتاد و چون یخ  بِبَست   خُنُک  برق، کو  جان  به گرمی  سپرد به یک لحظه  زاد و  به یک لحظه  مُرد   نه افسرده شمعی که چون برفروخت شبی چند جان کَند و آنگاه سوخت نظامی » خردنامه » بخش 4 - رُباط: کاروانسرا - دیرِ خاک: دنیا - گَریوه: سراشیبی تند، گردنه - مُغاک: ورطه، درّه - رُباطی دو دَر  دارد این  دیرِ خاک / دَری در گَریوه  دَری در مُغاک: این دنیا شبیه کاروانسرایِ دو دری است، یک درِ آن به گردنه و سراشیبی تند (رحمِ مادر) باز می شود، که از آن در وارد شده  و از دری دیگر که به  قبر باز می شود بیرون می رویم - نیامد کسی زان دَر اینجا فراز / کزین دَر برونش نکردند باز: تا کنون سابقه نداشته است که کسی از رَحمِ مادر وارد این کاروانسرا شود و با زور رهسپار گور نشده باشد - چاه پست: دنیا به چاهی بی ارزش تشبیه شده است - فِسرده  کسی  کو در این  چاهِ پست / چو برف اندر افتاد و چون یخ  بِبَست: بدا به حالِ کسی که همچون برفی داخلِ چاهِ زندگی افتاد و همچون یخ  بدون شور و عشق زندگی کرد - خُنُک  برق، کو  جان  به گرمی  سپرد / به یک لحظه  زاد و  به یک لحظه  مُرد: خوشا بحالِ کسی که همچون آذرخشی (صاعقه ای)  با شور و حرارت وعشق و البته کوتاه در آسمانِ زندگی درخشید و سپس ناپدید شد - نه افسرده شمعی که چون برفروخت / شبی چند جان کند و آنگاه سوخت: نه مثل اون کسی که همچون شمع کم نور و کم فروغ ( در قیاس با صاعقه)  برای مدتی طولانی تر زندگی کرد ولی در واقع جان کندنی بیش نبود
مجتبی
2021-12-03T20:19:18.9272953
سلام دوستان این شعر همین چهار مسرع هست؟ خیلی کوتاهه! اگر قبل و بعد داره لطفا کاملش رو بگذارید. سپاس از گردانندگان سایت تاریخ ما.
سیعد علوی
2021-12-12T18:47:33.1357987
این رباعی اشاره ای است به آیه ۲۹ سوره عنکبوت که این دنیا بازیچه ای بیش نیست. از اشعار جناب خیام همیشه بوی جبر دنیا می آید و انگار که اختیاری در کارنیست. و اما اینکه بعضی ها ایشان را به پوچ گرایی متهم میکنند اشتباه است، ایشان وقتی اشاره به عدم می کنند همان عدمی است که همه عرفا مثل مولانا یا شیخ محمود شبستری معرفی می کنند یعنی ذات حقیقی هستی که پاک وزلال است و فی الواقع همان ایینه بدون زنگار است که واقعیت هستی را جلوه داده است.
ملیکا رضایی
2021-12-12T20:12:15.0985337
درود ها البته از آنجا که خیام دانشمند و ریاضی دان بوده است ، میتوان گفت که عدم می‌تواند رفتن و در عین حال بازگشتن به خود باشد ... چون شاعر با علم و دانش سر و کار داشته مسلما بایستی پدیده های اطراف را با یک دید علمی و نگرش باز ببیند و در کنار همین ، بالاخره مانند تمامی انسان ها و آدمیان عقاید و اصولاتی خلاف علم و ...داشته و احساساتی هم داشته است پس بعید نباشد که اشعار ایشان هم آمیزه ای با علم و هم با احساسات و منطق و اصول و عقاید و نظرات و فلسفه رانی ایشان بنا و سروده شده باشد؛ پس به طور قطع نمیتوان گفت که صحبت از عدم در اشعار ایشان همان عدم در عرفان و در اشعار شعرا عرفانی ست ؛ هر چند میتواند گزینه ای باشد بین تمامی موارد دیگر ... درود دوباره ... .
سیعد علوی
2021-12-13T20:49:35.2812425
شما خود از کلمه مسلما استفاده کرده ایدو این تاحدودی خلاف نظرتان است. درموردقضیه  علم راستش بخواهید درآن زمان اینقدرعلوم تجزیه نشده بود وتنها جناب خیام ریاضیدان و شاعر نبودند نمونه اش شیخ بهایی معروف است که گاهی انسان مردد می شود که کدام می چربد مهندسی ایشان یا عرفان ایشان. پس لزوما اینطور نبوده که اگر کسی شعری عرفانی گفته و ریاضیدان بوده شعر او از علم حسی متاًثر شده باشدهمچنین عارفان زیادی داریم که ریاضی رادر سطح بالایی میدانستد. متاسفانه امروزه علوم تجزیه شده و عالمان تجربی گاهی علوم عرفانی را زیر سوال میبرند بدون اینکه سیرو سلوکی کرده و تجربه ای در این زمین داشته باشند اما  یک فیزیکدان هیچوقت در علوم تجربی دیگر دخالت نمی کند چون می گوید تجربه ای ندارم. ما اگردر مورد عرفا بخواهیم با دیده علوم تجربی امروزی قضاوت کنیم دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود و همین عدم قطیعت گفتن ها باعث کج بینی ها ی بسیار وقضاوتهای ناشایست در مورد شاعران و عرفا می شود. درمورد کلمه عدم که فرمودید به نظر میرسید چون جناب خیام انسان باهوشی بوده اند برای دوری از خلط مبحث ورساندن نظر خویش از کلمه دیگری بجای عدم استفاده می کردند تا به ذهن این اشتباه نیفتد که این عدم همان عدم عرفانی است.
ملیکا رضایی
2021-12-13T21:11:11.7113369
:)راستش دقت خیلی ظریفی دارید ... البته که یک فیزیکدان بایستی همین را بگوید چون یک فیزیکدان است ولی همانگونه که میدانیم خیام نه دانشمند و شاعر و ...بلکه حکیم خیام بوده است و حکیم هم در آن زمان در چندی از علوم تبحر داشته است شاید نه خیلی خیلی زیاد ولی بیش تر از عموم مردم ؛ در مورد بند دوم شاه هم بله با شما موافق هستم و حتی افرادی که اندوخته ای کامل در زمینه ای ندارند نیز این میکنند ... یقینا دید تجربی ای که شما از آن حرف میزنید با من فرق دارد ...من راستش جهان را البته با دید تجربی به هیچ منظوری نمی‌بینم ...اصلا تابه‌حال فکر نکردم که با چه دیدی جهان را میبینم ... :-) ولی یک چیز را هر لحظه در حال لمس کردن هستم و آن این که ریاضی تنها یک علم تجربی نیست ... نمیخواهم دوباره واردش شوم چراکه باز یاد آن میافتم خود خلاصه همه چیز را قاطی میکنم ... اما من هیچ گاه هیچ گاه ریاضی را به شکل یک علم نگاه کردم ...شاید کودک که بودم و تازه با همسن و سال های خویش داشتم جمع و تفریق یاد می‌گرفتم آری برایم سخت و نچسب بود ولی بعدها که وارد دبیرستان شدم ، و تا الان که زمان چندانی نگذشته است ، بسیار بسیار عالی ست ... اگر شما هم دید من را داشتید به ارتباط ناگسستنی ریاضی با دنیا ریاضی با انسان ریاضی با خدا و ریاضی با عرفان پی میبرید...  بدون ریاضی شاید نیمی از فلسفه نبود ... و البته شاید شما این را نفی کنید و یا دیگران ولی اگر روزی مثل من نگریستید برایتان بی گمان همین است که برایم است ؛ در آخر هم آری من خود نیز گاهی فکر میکنم جبر و معادله ای و در نهایت عدم ای که عین وجود بی نهایت است در اشعار خیام موج میزند و لحظه ای بعد میگویم نه ملیکا ! نمیشه به طور قطع گفت ...راستش نمیشه در هر چیز به طور قطع گفت قبول دارم ولی خیام بین شعرا گنگی بیشتری داره ...میشه سعدی رو تا حدودی فهمید مولانا کم و بیش میشه حافظ با تمام معما هاش باز کمی میشه فهمید و ... اما خیام واقعا نظرات خیلی متفاوت است و نمیشه حتی یکی از گزینه ها را برتری داد ؛و این برتری دادن نه اون برتری بلکه برتری به این معنا که این درست تر هست ؛ و اما من خودم به شخصه به اینکه هر کس در هر زمینه که تبحر دارد در همان موضع باشد و در بقیه موضوعات نظر ندهد مخالف هستم چون انسان خلاف جایگاه خود در جامعه و در علم ی و چیزی که در آن استعداد یا تبحر دارد ، یک انسان است در اول قدم ، و مانند همگان اعتقادات و نظرات و احساسات دارد پس میتواند در مورد عرفان نظر دهد و هر چند که شاید همانند عرفان بزرگ درست نباشد لیک چندان نادرست هم نخواهد بود ... و در آخر از جملات آخر شما هم که باید بگویم خب حتما نباید قطعا عدم بیاره بازی با کلمات در شعر حتمی هست ... جذابیت شعر همین نظرات متفاوت و همین دریافتن معنی واقعی هست هر چند شاید همون معنی و مفهوم درک نشه ولی شاید بشه تا حدودی به درست نزدیک شد ... بالاخره یک وجه یک وجه اضافه میشه تا شاید یک کره به وجود بیاد که بشه تمامیت را تمام کنه ... درود بر شما ...