گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

خیام:* من ظاهرِ نیستی و هستی دانم، من باطنِ هر فراز و پستی دانم؛

❈۱❈
* من ظاهرِ نیستی و هستی دانم، من باطنِ هر فراز و پستی دانم؛
با این‌همه از دانشِ خود شَرْمَم باد، گر مرتبه‌ای وَرایِ مستی دانم.

فایل صوتی ترانه‌های خیام (صادق هدایت) رباعی ۹۹

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

سید طه لاجوردی
2015-08-28T13:55:45
حافظ همین مفهوم را اینطور می فرماید که :تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کاریست...راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
ناشناس
2012-12-13T13:59:28
مرحبا بر خیام و اشعار بی مثالش
سارا
2013-05-21T14:07:59
این قافله عمر عجب میگذرد دریاب دمی که با طرب میگذرد ساقی غم فردای حریفان چه خوری پیش آر پیاله را که شب میگذرد
احمد نیکو
2020-11-07T21:56:34
متن صحیح بیت دوم بدین گونه می باشد:با این‌ همه از دانشِ خود شَرْمَم بادگر مرتبه ای  وَرایِ هستی دانم
احمد احمدی
2020-09-13T08:50:14
مستی بالاترین مرتبه ای هست که انسان می تونه بهش دست پیدا کنه. که در اون همه دانش ها رو در اختیار داریم و هر جای حقیقت بی انتها رو که بخوایم می تونیم دریابیم.
الهه (نازی) صادقلو
2021-08-13T15:29:00.8816881
  " وَرایِ مستی "   من  ظاهرِ نیستی و هستی  دانم من  باطنِ هر فراز و  پستی  دانم   با این همه  از دانشِ خود  شرمم باد گر مرتبه ای  وَرایِ مستی  دانم - ظاهر و باطن: همه چیز - نیستی و هستی: مرگ و زندگی - فراز و پستی: رویداد (اتفاق) های تلخ و شیرین، بالا و پائینِ زندگی - مرتبه: هریک از مراحل سلوک - سلوک: سِیر در مراتب وجود برای رسیدن به کمال و نیل به خداوند که از شرایط آن عزلت، ریاضت، عبادت، شب‌زنده‌داری و ترک شهوات است - وَرای: فراتر، بالاتر - مستی: بیخودی، فنا   برداشت آزاد: من با وجود اینکه از تمامیِ پدید آمدن ها و از بین رفتن هایِ این دنیا و از همه­ یِ اتفاقاتِ تلخ و شیرینِ زندگی آگاهی دارم،  ولی با این همه وقتی  میزانِ آگاهی و هوشیاریِ خود را با آگاهی کُل که همان خداوند است مقایسه می کنم از ناچیزیِ دانشِ خود که چرا نمی توانم آنچنان که شایسته است پی به ماهیت وجودیِ خداوند ببرم، شرمگین هستم. در واقع حکیم عمر خیام به ما می گوید، حتی اگر به تمامی دانش ها و رازهایِ جهانِ هستی دست پیدا کنی هنوز هم در برابر دانشِ خداوند، هیچ و ناچیز هستی. پیوستن به خداوند و بندگیِ او تنها راهِ جاودانگی و بیکران شدن بوده که از گذرگاهِ دل میسر می شود نه منِ ذهنی و کسبِ علم و...   تو را  چنان که تویی  هر نظر  کجا بیند به قدرِ دانشِ خود  هرکسی  کند اِدراک   به چشمِ خلق عزیزِ جهان شود  حافظ که  بر درِ تو نِهَد  رویِ مَسکَنَت  بر خاک  دیوان حافظ » غزل 300 - نظر: اندیشه (فِکر) - اِدراک: پی بردن (فهمیدن) - تو را چنان که تویی هر نظر  کجا بیند / به قدرِ دانشِ خود  هرکسی  کند اِدراک:  پروردگارا، چه کسی می تواند آنچنان که شایسته­ یِ توست  تو را  بشناسد؟ هرکسی به اندازه ­یِ  دانش و فهمِ خود از زیبائیها وتوانائی هایِ تو دریافت می کند   - عزیز: بزرگوار، نورِ چشم - مَسکَنَت: درماندگی، بینوایی - به چشمِ خلق عزیزِ جهان شود حافظ / که بر درِ تو نِهَد  رویِ مَسکَنَت  بر خاک: حافظ (تو) در نگاه مردمان بزرگوار و  نورچشمی خواهی شد،  اگر  تنها بر درگاهِ خداوند رویِ بیچارگی و بی نوایی بسایی و تسلیمِ خواست او باشی. اگر در پیش خداوند اذعان کنی که هیچ هم نیستی! آنگاه رشد و کمال تو به سوی بی نهایت و جاودانگی آغاز خواهد شد
ناشناس
2022-01-03T11:50:13.5229098
این حاشیه گواه از بیسوادی کامل و یا عدم شناخت خیام و اندیشه های خیام هست  خیام هیچ اعتقادی به خدا و آخرت نداشته و اهم موضوعات رباعی ها . غنیمت شمردن زمان حال و این دنیا هست  لطفا مقدمه صادق هدایت در همین کتاب را مطالعه کنید .
احمد نیکو
2022-06-14T10:21:05.8982544
متن بیت اول رباعی شماره 41 از مجموعه رباعیات استاد دکتر الهی قمشه ای: من ظاهر نیستی و هستی دانم من باطن هر نوازدستی دانم من ظاهر نیستی و هستی دانم من باطن هرفراز و پستی دانم
میکروباز
2022-11-25T12:56:45.379234
به نظر من کلید درک مفهوم رباعی بالا رو باید در رباعی زیر پیدا کرد : آنان که محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند ره زین شب تاریک نبردند برون گفتند فسانه ای و در خواب شدند   بیشتر توضیح نمیدم تا نظرات بقیه دوستان رو بشنوم.
میلاد زارع
2023-09-18T19:32:40.1418141
کلیدی‌ترین واژه این رباعی «مستی» است. «مستی» منظور خیام رهایی از کالبد جان در عالم حیات و اتصال به منبع لایزال هستی می‌باشد که حدود علوم در دایره حیات زمینی نگنجد مگر آنکه در مدهوشی و مستی به ادراک کامل برسی.