گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

خیام:این بحرِ وجود آمده بیرون ز نهفت، کس نیست که این گوهرِ تحقیق بِسُفْت؛

❈۱❈
این بحرِ وجود آمده بیرون ز نهفت، کس نیست که این گوهرِ تحقیق بِسُفْت؛
هرکس سخنی از سَرِ سودا گفته‌است، زان روی که هست، کس نمی‌داند گفت.

فایل صوتی ترانه‌های خیام (صادق هدایت) رباعی ۸

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

اردشیر
2014-01-09T15:49:13
به هر حال مهارت شما در زبان مادر بربنده هویداست و لذا رخصت دهید کماهی شما را استاد نام نهیم
امین کیخا
2014-01-09T07:10:41
اردشیر جان من همدات ( همسن ) شما هستم
اردشیر
2014-01-09T00:42:16
استاد ارادتمندیم
امین کیخا
2014-01-10T03:26:02
اردشیر نیکو نهادم درود بر پاک جانی و بزرگواریت . کهترک همه شما هستم .
امین کیخا
2014-01-10T03:29:50
بیشترین نام برای تیر را در فرهنگ دکتر حسابی دیده ام . ولی لغت های شگفتی دارد به فارسی باید برای یکبار هم که شده نگاهی انداخت سد تا لغت هستند ! اما این تموک را لطیفی نوشته و در فرهنگ الغات الفرس سروری آمده است .
امین کیخا
2014-01-10T16:25:13
تکمر و تکمار و تخمار همه باز نوعی تیر هستند بی پیکان
امین کیخا
2014-01-08T02:04:32
اردشیر جانم سزاوار افدستا و ستایش هستی با نگاه دانشورانه ات
اردشیر
2014-01-08T00:34:09
علم با اینهمه پیشرفت تا کنون موفق به اگاهی و دانستن در خصوص راز افرینش نشده است بشر امروزی علی رغم دسترسی به قدیمی ترین مقاله ها و نوشته ها و نیز ترجمه خطوط باستانی نتوانسته به کنه موضوع پی ببرد به عبارت دیگر اندیشمندان و بزرگترین دانشمندان و گروههای مطالعاتی بر اساس جمع اوری مدارک و شواهد و با تکیه بر یافته های خویش تنها سعی بر ارایه فرضیه های خویش داشته و سعی بر بالا بردن اعتبار فرضیه خویش داشته اند به تفسیر دیگر هر کسی از ظن خود شد یار من و ادامه دهندگان راه هر یک از این فرضیه ها بر اساس نوع نگرش و منافع خویش سعی کرده اند به روشی فرض مورد قبول خویش را به جهانیان تلقین نمایند تا از راه ارتزاق نمایند .در ان میان تعداد فراوانی از افراد , بر اساس سود و منفعت خویش مواردی را به عنوان اسرار افرینش به خورد انسانها می دهند و پر واضح است که به شوند نادانی و بی سوادی و عدم وجود دانش ناشی از مطالعه در نزد اکتر افراد جامعه , این گروه موفق به برپایی بازاری بس پر رونق در بین طرفداران عامی خویش شده اند و از این راه به سوداگری پرداخته اند و سود هنگفتی نیز به دست اورده اند تنها راه جلوگیری از این روش بی شرمانه افزایش سطح اگاهی انسانهاست به طور نمونه می توان از بازار پر رونق رمالها و فالگیرها و احضار کنندگان روح و ایینه بینی و.... به عنوان یکی از دکانهای گرم این بازار نام برد لیکن وقتی از روی خرد بنگرید , به نکته اساسی پی می بریم که ریشه و رموز افرینش را تنها پروردگار بی همتای بزرک می داند و بس .اینجاست که چکامه گوی و سراینده نامدار در اخر رباعی خود میگوید زان روی که هست کس نمی داند گفت .
نیماک
2021-01-07T15:04:03
ببخشید استادان گرامی میون تعارف ها و تمجیدات و صحبت های شخصی تون من جسارت کرده یه مطلب غیر مرتبط مطرح می کنم. توی نسخه ای که من دارم از آقای فروغی، در پایان مصرع دوم " نسفت" آورده شده. که البته با توجه به چم گوهر تحقیق سفتن که برابر با سخن راندن هست، از دید اینجانب گزینه ی بهتری ست. کس نیست که این گوهر تحقیق نسفت : همگان در این مورد ابراز نظر کرده اند، کسی نیست که در این مورد سخنی نگفته باشد و ... . خوشحال می شم دیدگاه دوستان رو بدونم.
مهدی صابری
2023-11-13T17:29:34.9238889
این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت هر کس سخنی از سر سودا گفته است زآنروی که هست کس نمیداند گفت «خیام »   آیا وجود ریشه در عدم دارد ؟ هستی از نیستی نشات گرفته ؟ آیا میشود پرسش و پاسخ را به نوعی نیست و هست قلمداد کرد ؟ ما با پرسیدن یک خلاء در ساحت کلام یا دانش ایجاد میکنیم ، به عبارتی یک محدوده از نیستی که اغلب به خلق پاسخ و پر شدنش با آن منجر میشود ، اما باز هم یک پرسش اولیه وجود دارد ؛ سوال اینجاست که آن پرسش ابتدائی چطور شکل گرفته ؟ یا اینکه ما چرا سوال میپرسیم ؟ به این دلیل که پاسخ ها دارای ارزش تکاملی هستند ؟ پرسش‌ها ابراز نیازهایی هستند که تصور میشود ارضاء آنها به بقاء ارزش‌ها منجر خواهد شد ؟ آیا میتوان گفت که میل به بقاء ارزش‌ها منشاء پرسش‌ها میباشد ؟ پیش نیاز میل داشتن چیست ؟ آیا میتوان گفت که "وجود داشتن" استلزام "داشتین تمایل" است ؟ این درست است که بگوییم میل محصول وجود است ؟ میل در موجودات با انگیزه وجود داشتنِ بیشتر پدید می‌آید ؟ چه اتفاقی در روند گسترش وجود می‌افتد ؟ آیا گسترش حیطه وجود از عدم میکاهد ؟ اما عدم که اندازه پذیر نیست ! بهتر است بپرسم آیا اگر عدم قابل تصور نبود وجود بسط پیدا میکرد ؟ چطور بگویم ؟ اگر عالم را تماما وجود تصور کنیم جایی برای گسترش آن باقی می‌ماند ؟ آیا نیستی امکان خلقِ وجود را مهیا نمیسازد ؟ .. کس هست که این گوهر تحقیق بسفت ؟   خیام در انتها گفته ؛ زآنروی که هست کس نمیداند گفت دریافت من از این مصرع اینه ؛ از آن جهت که ما به وجود دچاریم و توانایی نیست شدن نداریم لاجرم به اسرار نیستی آگاه نخواهیم شد اما مگر وجود مرتبه‌ای متاخر نیست ؟ آیا آنچه وجود دارد نیستی را پشت‌سر نگذاشته است ؟ آیا ما در درنگِ هستی ، نیستی را فراموش کرده‌ایم ؟ مگر نه اینکه اضداد توامانِ  یکدیگرند ؟ چطور میتوان هستی را بدون نیستی درک کرد ؟ چطور میتوان بنیادِ وجود ، یعنی عدم را از یاد برد ؟ مفهوم مطلق نیستی با آنچه میتوانیم در کلام بگنجانیم در تضاد نیست ؟ در واقع اینطور نیست که اگر نتوانیم به نیستی آگاه باشیم لاجرم نمیتوانیم وجود را بدان نسبت دهیم !؟ (نسبتی که در مصرع اول به نهفت داده شده) ..   آیا این پرسش‌ها سر سودا دارند ؟   (البته این ایراد وارد است که احتمالا تاخر هستی نسبت به نیستی به لحاظ فقدان زمان پیش از هستی گزاره‌ی درستی نیست ، این یادداشت بداهه و به منظور گذاشته شدن در بوته نقد ، تبدیلِ بدون ویرایشی از فکر به کلام میباشد)