کمال خجندی:افتتاح سخن آن به که کنند اهل کمال به ثنای ملک الملک خدای متعال
❈۱❈
افتتاح سخن آن به که کنند اهل کمال
به ثنای ملک الملک خدای متعال
پادشاهی که به پیراهن جاهش نرسد
از ازل تا به ابد وصمت نقصان و زوال
❈۲❈
بر در بار جلالش نبود جای نشست
شهریاران جهان را بجز از وصف نعال
در حریم ملکوتش که ملک راه نیافت
عقل و حس امر محالست که یابند مجال
❈۳❈
آهنین پای چو پرگار شد و هم نرسید
پیک اندیشه در آن دایره الا به خیال
هست در چشم همه ناقص و معتل العین
هر که مقرون به چنین ذات کند شبه و مثال
❈۴❈
قدرت اوست که پرورده شیرین کاری
طوطی ناطقه را در شکرستان مفال
حکمت اوست که پروانه دین داد به عقل
تا نهد شمع هدایت به شبستان ضلال
❈۵❈
گر بخوانی به مثل آیت حمدش بر کوه
با همه سنگدلی ناله بر آید ز جبال
پیش اصحاب یقین بردن نامش به زبان
همچنانست که با تشنه لبان وصف زلال
❈۶❈
برده ز آئینه دل غصه او زنگ حزن
رفته از گوشه خاطر غم او گرد ملال
می پرد مرغ رجا جلوه کنان شاخ به شاخ
در هوای چمن رحمت او فارغ بال
❈۷❈
گر شود ماضی و حالات جهان مستقبل
ذات پاکش نشود منتقل از حال به حال
گر شهادت بنویسیم به کژ طبعی خویش
ذال خود بر کژی هیات خود باشد دال
❈۸❈
ور نه از بنده عاصی چه عبادت آید
با چنین فعل بدو نفس نکوهیده خصال
چشم ب راه عنایت نهد این جسم ضعیف
عجز پیش آورد آن روز شود مسکین حال
❈۹❈
یارب آن دم که ز سیلاب اجل خانه عمر
بپذیرد خلل و تن شود از غم چو خلال
به چراغ رخ آن ماه که بردند به چرخ
هفت قندیل زر اندود ازو نور و جمال
❈۱۰❈
به کمالات محمد که ازو یافته اند
چار یار از شرف صحبت او عز و جلال
که از آنجا که عنایات خداوندی تست
نظر رحمت خود باز نگیری ز کمال
❈۱۱❈
هر یک از مائده وصل نصیبی طلبند
تا کرا بخت نشاید بسر خوان وصال
شده از ساقی لطف تو جهانی سیراب
همچنان بحر کرم موج زنان مالامال
کامنت ها