کمال خجندی:ای غمت یار بی نوایی ها با من از دیرش آشنایی ها
❈۱❈
ای غمت یار بی نوایی ها
با من از دیرش آشنایی ها
از چراغ رخت به خانه چشم
در شب تیره روشنایی ها
❈۲❈
گفت پای از رهت گریزانم
تا به کی این گریز پایی ها
سگ کویت به من نمود رقیب
بودش این هم ز خود نمایی ها
❈۳❈
مفلسانیم مست و باده طلب
می کنیم از لبت گدایی ها
نه سمرقندئی نه زاهد چیست
خنکی ها و پارسایی ها
❈۴❈
پاکبازی بشوی دست کمال
به می روشن از دغائی ها
کامنت ها