کمال خجندی:چو گل به لطف نو زد ان نازک اندامی درید پیرهن نیکوئی به بد نامی
❈۱❈
چو گل به لطف نو زد ان نازک اندامی
درید پیرهن نیکوئی به بد نامی
دلم بشام سر زلف نست و میترسم
که باز بشکنی این آبگینه شامی
❈۲❈
یکی که میبرد آرام دل به شیوه چشم
چه چشم دارم ازو شیوه دلارامی
به نکهت سر زلف تو باز دم زد عود
عجب که سوخته و از سر نمی نهد خامی
❈۳❈
شبی به حلقة ما ذکر عصمت میرفت
شدند حلقه بگوش تو عارف و عامی
کی که هیچ نبردی حدیث می به زبان
البانو دید و مثل شد بدرد آشامی
❈۴❈
کمال اگر ز دهانش نیافتی کامی
مباش ننگدل و صبر کن بناکامی
کامنت ها