کمال خجندی:خواهی که به هیچ غم نمیری تا دست دهد پیاله گیری
❈۱❈
خواهی که به هیچ غم نمیری
تا دست دهد پیاله گیری
می نوش به شادی و شو از او
آن دم که به دست غم اسیری
❈۲❈
نی گفت به زیر لب همین است
اگر اهل دلی نفس پذیری
در سرزمی ات چو تاج لعل است
سلطانی و صاحب سریری
❈۳❈
من درد کشم نه شاه و درویش
فارغ ز بزرگی و حقیری
در عشق جوانم و توانگر
غم نیست ز پیری و قیری
❈۴❈
از سرو روان عصای پیری
شد پیر کمال بایدش ساخت
کامنت ها