کمال خجندی:دارم ز ابروان تو چشم عنایتی کر نازم اره کشی نکنندم حمایتی
❈۱❈
دارم ز ابروان تو چشم عنایتی
کر نازم اره کشی نکنندم حمایتی
چشم تو بیگه کش و من زنده همچنین
از غمزه تو نیست جز اینم شکایتی
❈۲❈
بیرون از آن که بیتو نخواهم وجود خویش
از بنده در وجود نیاید جنایتی
رویت که آیتیست ز رحمت بر ابروان
زاهد چو دید خواند به محراب آیتی
❈۳❈
آنی که دارد آن به و این غم کرو مراست
آن غایتی ندارد و این هم نهایتی
پیش رقیب قدر سگ کو شناختم
کو میکند بندر گدارا رعایتی
❈۴❈
گر بر درت رقیب گدا باش با کمال
غوغا بود دو پادشه اندر ولایتی
کامنت ها