کمال خجندی:درین ره هرچه جونی آن بیابی بجو نقدی که ناگاهان بیابی
❈۱❈
درین ره هرچه جونی آن بیابی
بجو نقدی که ناگاهان بیابی
بکوی او دلی کم کن که آنجا
یکی دل گم کی صد جان بیابی
❈۲❈
به جان گر طالب یک درد باشی
طلب تا کرده صدر درمان بیابی
گری بر خویش چون ابر بهاران
که سر سبزی ازین باران بیابی
❈۳❈
شب وصل آن هم خندان لبی ها
چو شمع از دیدهٔ گریان بیابی
دگر از بافتن سپری ندانی
چنین گنجی اگر پنهان بیابی
❈۴❈
کمال بر هر زمانی باید او را
هنوزش همچنان جویان بیابی
کامنت ها