کمال خجندی:دل می کنی جراحت و مرهم نمیدهی عیسی دمی و آب به آدم نمیدهی
❈۱❈
دل می کنی جراحت و مرهم نمیدهی
عیسی دمی و آب به آدم نمیدهی
داروی جان ز حقه لبهات میدهد
با جان خسته چاشنی هم نمیدهی
❈۲❈
کوی تو کعبه و لب لعل تو زمزم است
آبی چرا به تشنه زمزم نمیدهی
دست رقیب نیز به آن لب نمی رسد
باری بدیو شکر که خانم نمی دهی
❈۳❈
وردم دعای نسبت به محراب ابروان
کز درد و غم وظیفه من کم نمیدهی
نامحرمان کجا بحریم نور را برند
چون را در آن مقام به محرم نمیدهی
❈۴❈
زیبد گدانی در دلبر ترا کمال
کان سلطنت به ملک دو عالم نمیدهی
کامنت ها