کمال خجندی:راز معشوق حدیثیست نهان داشتنی ای صبا پیش کس از قصه مادم نزنی
❈۱❈
راز معشوق حدیثیست نهان داشتنی
ای صبا پیش کس از قصه مادم نزنی
شمع میخواست که راند سخن راز
نیک بودش که بر آمد به زبان سوختنی
❈۲❈
خلوت راز واعظا نعرهٔ مستانه کجا و تو کجا
عاشقی ناشده گرمی مکن ای ناشدنی
شیشه رند توان زیر قدم زور شکست
قدم آن باشد و مردی که خمارش شکنی
❈۳❈
پیرهن گر تنت آزرد چه پوشی آن را
عیب یوسف نتوان کرد به نازک بدنی
غنچه پیش دهنت لب به حدیثی نگشود
رسم خجلت زدگان است بلی کم سخنی
❈۴❈
گفته بودی سرت از تیغ رهانیم کمال
زنده گردم زسر این وعده چو دریا نکنی
کامنت ها