کمال خجندی:به کویت دل غلام خانه زادست چو سر بر در نهد مقبل نهادست
❈۱❈
به کویت دل غلام خانه زادست
چو سر بر در نهد مقبل نهادست
رقیب آزادگان را معتقد نیست
که نادرویش اندک اعتقادست
❈۲❈
زند لافی به آن رخ ماه شب گرد
نداند کز پیاده رخ زیادست
گر از روی زمین روید غم و درد
دل عاشق به روی دوست شادست
❈۳❈
نه تنها دل در آن کویست مسکین
که هرجا هست مسکین نامرادست
فراموشت کنم گفتی بزودی
مرا از دیر باز این نکته بادست
❈۴❈
کمال از وعده وصلت بتر سوخت
که جانش آتش و عهد تو بادست
کامنت ها