کمال خجندی:من اوصاف حست ندانم کماهی ولی این قدر روشنم شد که ماهی
❈۱❈
من اوصاف حست ندانم کماهی
ولی این قدر روشنم شد که ماهی
مرا در سرست اینکه باشم غلامت
گدا بین که دارد نمای شاهی
❈۲❈
به زلف چو شستت گرفتار باشد
من و هر که گیری ز مه تا به ماهی
مرا توبه فرمودن از خال مشکین
بود شستن از روی رنگی سیاهی
❈۳❈
تو دلتنگی ما بپرس از دهانت
که خرد است وصادق بود در گواهی
بکن از دعای کمال احترازی
که اثرهاست در ناله صبحگاهی
کامنت ها