کمال خجندی:ندارد دلم طاقت بی توی که کردست چشم توام جادوی
❈۱❈
ندارد دلم طاقت بی توی
که کردست چشم توام جادوی
ز نو ابروبت ساخت شیدا مرا
چنینها کند ماه نو در توی
❈۲❈
گشودند چشمان تو ترک و هند
به ناوک کشی و کمان ابروی
چه دولت که آن پای را در سرست
که دارد به زلف تو هم زانوی
❈۳❈
در ایام بدحالی از جور زلف
رخت کرد با ما بسی نیکوی
مصور اگر نسخه زان رخ برد
به معنی کشد صورت مانوی
❈۴❈
کمال آن سر زلف هر دم نگیر
که بارش بجنبد رگ هندوی
کامنت ها