کمال خجندی:بیخدمت تو کس به جهان عزتی نیافت شاهی که چاکر نو نشد حرمتی نیافت
❈۱❈
بیخدمت تو کس به جهان عزتی نیافت
شاهی که چاکر نو نشد حرمتی نیافت
در نامه سعادت خود دردمند عشق
بیداغ محنتی رقم دولتی نیافت
❈۲❈
تا غم نخورد و درد نیفزود قدر مرد
تا لعل خون نکرد جگر نیمنی نیافت
دل زان لب و دهان نتوانست برد جان
بودش مجال تنگ مگر فرصتی نیافت
❈۳❈
بی خنده تو کان نمک خوان رحمت است
جان از نعیم هر دو جهان لذتی نیافت
پشمینه پوش خرقة سالوس تا نسوخت
از جامه خانه کرمت خلعتی نیافت
❈۴❈
چندانکه باز جست در اعمال خود کمال
مقبول تر ز ترک ریا طاعتی نیافت
کامنت ها