کمال خجندی:دل زان نست و دیده بدینم نزاع نیست اینست که آن دو پیش تو چندان متاع نیست
❈۱❈
دل زان نست و دیده بدینم نزاع نیست
اینست که آن دو پیش تو چندان متاع نیست
کی بابم از دهان تو ز آن لب نشان که هیچ
بر سر غیب جان مرا اطلاع نیست
❈۲❈
بی بوی صحبت تو مریض فراق را
گر نکهت گل است ازو جز صداع نیست
عاشق چو عندلیب به بوی گل است مست
جوش و خروش اوز شراب و سماع نیست
❈۳❈
نیکو فتاده اند به هم آن رخ و جبین
خورشید و ماه را به ازین اجتماع نیست
چشم تو هر که دید ز جان بایدش برید
چون گوشه ای گزید به از انقطاع نیست
❈۴❈
ملک وصال بأیدت از سر گذر کمال
خلعت به لشکری نرسد تا شجاع نیست
کامنت ها