کمال خجندی:تو خود به گوش نیاری حدیث زاری ما که در تو کار نکردست درد کاری ما
❈۱❈
تو خود به گوش نیاری حدیث زاری ما
که در تو کار نکردست درد کاری ما
شنوده ام که گشودی زبان بدشنامم
عزیز من چه گشاید ترا ز خواری ما
❈۲❈
گر ای نسیم شبی بگذری بر ان سر زلف
به گوش او برسان ذکر بی قراری ما
هزار بار به جان بار محنتت بردیم
به هیچ بر نگرفتی تو بردباری ما
❈۳❈
اگر چه از دو جهان کردیم قطع امید
به لطف و رحمت تو هست امیدواری ما
سزد که ذیل کرم بر گناه ما پوشند
به روز حشر چو بینند شرمساری ما
❈۴❈
کمال در سگ کویش علو همت بین
که عار آیدش از همدمی و یاری ما
کامنت ها