کمال خجندی:دوست در جان و نیست خبرت تشنه میری و آب در نظرت
❈۱❈
دوست در جان و نیست خبرت
تشنه میری و آب در نظرت
نام دریا دلی برآوردی
طرفه اینه کآب نیست بر جگرت
❈۲❈
بسکه پیش تو رفت ذکر فرات
صفت آب کرد تشنه ترت
برهد جانت از تعطش آب
که بسره وقت ما فتد گذرت
❈۳❈
به خدا و بهشت مژده دهان
به خدا می دهند درد سرت
آدم از خود بهشت نیک بهشت
مرد باید به همت پدرت
❈۴❈
به دو عالم نظر من چو کمال
تا نمایند عالم دگرت
کامنت ها