کمال خجندی:زلف معشوق سرکش افتادست عاشقان را به آن خوش افتادست
❈۱❈
زلف معشوق سرکش افتادست
عاشقان را به آن خوش افتادست
میکشم دامتش اگرچه بلاست
عاشق او بلاکش افتادست
❈۲❈
دل به نکه رخ دل افروزان
چون کبابی بر آتش افتادست
دیده را از نظاره سیری نیست
لوح خوبی نقش افتادست
❈۳❈
زلفت از باده و رشته جانم
از هوا در کشاکش افتادست
فئ زلف تو راست نتوان خواند
که سوادی مشوش افتادست
❈۴❈
آدمیت مجر ز بار کمال
کان جفا جو پریوش افتادست
کامنت ها