کمال خجندی:طبع لطیف داند لطف لب و دهانت فکردقیق باید سررشته میانت
❈۱❈
طبع لطیف داند لطف لب و دهانت
فکردقیق باید سررشته میانت
دی میشدی خرامان چون سرو وعقل می گفت
خوش میروی به تنها تنها فدای جانت
❈۲❈
دانی چرا رفییت کرد از در تو دورم
نگذاشت تا نشیند گردی بر آستانت
دل تیر غمزهات را گر جان سپر نسازد
آن به که گوشه گیرد ز ابروی چون کمائت
❈۳❈
پیراهن صبوری کردیم پاره پاره
تا دیده ایم چون گل در دست این و آنت
لطف صبا شنیدم باد است با نسیمت
آب حیات دیدم هیچ است با دهانت
❈۴❈
در پایه سلاطین باشد کمال مسکین
گر بشمرند او را از خیل بندگانت
کامنت ها