کمال خجندی:چشمت از گوشه تقوا بدر آورد مرا مست و غلطان سوی اهل نظر آورد مرا
❈۱❈
چشمت از گوشه تقوا بدر آورد مرا
مست و غلطان سوی اهل نظر آورد مرا
خرقه ارزق من باز به می گلگون شد
عشق هر دم به دگر رنگ برآورد مرا
❈۲❈
داده پیش از دگران جام میم پیر مغان
آن تهی ناشده جام دگر آورد مرا
باده هر چند که خوردم به لبش تشنه ترم
تشنگی نقل و شکر بیشتر آورد مرا
❈۳❈
خواهد امد به سرم مست صبوحی زده باز
سحری هاتف غیب این خبر آورد مرا
اشکم از بهر نثار قدم دوست به چشم
مردمی کرد و بدامن گهر آورد مرا
❈۴❈
جستم از حال دل رفته نشانی ز نسیم
بوی یار آمد و از جان خبر آورد مرا
جان چاشنی ای زان لب شیرین طلبید
غم هجر آمد و خون جگر آورد مرا
❈۵❈
باده بی نرگس مخمور توام کرد خراب
مشگ بی طره تو دردسر آورد مرا
مست و سودا زده چون نرگس ساقیست کمال
مگر آن می زلب چون شکر آورد مرا
کامنت ها