کمال خجندی:عاشقان دردش طلب دارم مرا همدرد کیست آنکه دارد در غم او جان غم پرورد کیست
❈۱❈
عاشقان دردش طلب دارم مرا همدرد کیست
آنکه دارد در غم او جان غم پرورد کیست
ای که گرم و سرد عالم هر دو نیکو دیده ای
گو یکی چون من به اشک گرم و آه سرد کیست
❈۲❈
عاشق یکرنگ خواهی جوی در ما خاکیان
ز میان با چهره پر گرد و روی زرد کیست
سیل اشکم برد یک شب بر درش خندید و گفت
پیش ما این شخص آب آورد و لای آورد کیست
❈۳❈
گر نرنجیدی زما آن غمزه می کردیم غمز
کان که بی موجب دل از اهل نظر آزرد کیست
بر درت جز چشم بیدار و دل جان سیر من
عاشقی کو در نیارد سر ز خواب و خورد کیست
❈۴❈
درد و غم بفرست با باران نخستین با کمال
تا شود معلوم کز عشاق کویت مرد کیست
کامنت ها