کمال خجندی:گر یار طبیب درد من نیست دردا که امید زیستن نیست
❈۱❈
گر یار طبیب درد من نیست
دردا که امید زیستن نیست
بیمار را به تندرستی
جز ناله درون پیرهن نیست
❈۲❈
هر سر که برید از در یار
ماند به سری که بریدن نیست
رویت همه با چراغ جستم
شمع به هیچ انجمن نیست
❈۳❈
ماند به تو غنچه این قدر هست
کو را سخن و نرا دهن نیست
توبه ز نو بود بت شکستم
مؤمن نبود که بت شکن نیست
❈۴❈
عالم سخن کمال بگرفت
امروز جز این سخن سخن نیست
کامنت ها