کمال خجندی:مرا از چشم تو نازی نیاز است به نازی کش مرا چندین چه ناز است
❈۱❈
مرا از چشم تو نازی نیاز است
به نازی کش مرا چندین چه ناز است
دلم بنواز یعنی سوز و بگداز
که دل مسکین غمت مسکین نواز است
❈۲❈
رخت دارند و خط بیچارگان دوست
که این بیچاره سوز آن چاره ساز است
مده گو لب چو زلف آمد به دستم
که گر روزش نبوسم شب دراز است
❈۳❈
لبش نرم گدازد از دم من
که آه سینه سوزم جان گداز است
به رویش واعظا شد سجده واجب
سخن کوتاه کن وقت نماز است
❈۴❈
کمال از زلف او بونی نیابی
گرت از صد سر و جان احتراز است
کامنت ها