کمال خجندی:ز من که عاشق و رندم مجری زهد و صلاح که روز مستم و شب هم زهی صباح و رواح
❈۱❈
ز من که عاشق و رندم مجری زهد و صلاح
که روز مستم و شب هم زهی صباح و رواح
قبه و واعظ ما را که بحر علم نهند
همان حکایت کالبحردان و کاملاح
❈۲❈
ترا که نیست صلاحیت نظر بازی
در آن نظر بود ار خوانمت ز اهل صلاح
به پرتو رخ تو آفتاب را چه فروغ
علی الخصوص چراغی که بر کنی به صباح
❈۳❈
مهوش رغز نظرها که در شریعت عشق
گرفته اند تماشای روی خوب مباح
زمان حادثه ساقی بریز می در جام کمال
چو باد فتنه وزد در زجاج به مصباح
❈۴❈
محتسب آمد به جنگ خیز نو نیز
به باده غسل برآور که الوضوء سلاح
کامنت ها