کمال خجندی:آن بار که پیوسته به ما دل نگران بود مشغول به ما بود و ملول از دگران بود
❈۱❈
آن بار که پیوسته به ما دل نگران بود
مشغول به ما بود و ملول از دگران بود
از ما برمید و دگرانش بر بودند
آری مگرش مصلحت وقت در آن بود
❈۲❈
دیروز بر آن بود که بارم بنوازد
امروز بر آن نیست که دیروز بر آن بود
دوشش بگرفتم که برآرم بکنارش
دیدم که سرش با من دلخسته گران بود
❈۳❈
آشفتگی زلفش و بیماری چشمش
گونی که از دود دل صاحب نظران بود
آن دور کجا رفت که در سایه حسنش
اوقات من خسته به خوبی گذاران بود
❈۴❈
میرفت و کمال از پی او رفت دل از دست
با دیده غمدیده به حسرت نگران بود
کامنت ها