کمال خجندی:باز این دل غمدیده به دام تو در افتاد بس مرغ همایون که به تیر نظر افتاد
❈۱❈
باز این دل غمدیده به دام تو در افتاد
بس مرغ همایون که به تیر نظر افتاد
لطفی کن و تیری دگرم سوی دل انداز
کان تیر نخستین که زدی بر جگر افتاد
❈۲❈
پرسیدن باران کهن رسم قدیم است
چونست که در عهد تو این رسم برافتاد
معذور بود یارم اگر دیر بپرسید
کز کوی وفا خانه او دورتر افتاد
❈۳❈
شاید که بروبد همه سرو خرامان
زان سایه که از قد تو بر رهگذر افتاد
گفتم جوابی نه کم از گفته سعدی
بل کاین دو غزل خوبتر از یکدگر افتاد
❈۴❈
این لاف نه در خورد کمال است ولیکن
با رستم دستان برند هرکه درافتاد
کامنت ها