کمال خجندی:بیمار عشق جز لب او آرزو نکرد این نوش دارو ار دگری جست و جو نکرد
❈۱❈
بیمار عشق جز لب او آرزو نکرد
این نوش دارو ار دگری جست و جو نکرد
ریش دل تو گفت بمرهم نکو کنم
دردا که کرد وعده خلاف و نکو نکرد
❈۲❈
شکل قدم ندید و سرم نیز بر قدم
طفل است چون نظاره چوگان و گو نکرد
دستی ندید غاشق مسکین بگردنی
تا روزگار خاک وجودش سبو نکرد
❈۳❈
هرگز نریخت چشم من آبی بجای خون
در پیش مردم این قدم آبرو نکرد
یک روز نام خویش نوشتم بروی نان
آنرا ز ننگ من سگ کوی تو بو نکرد
❈۴❈
در دین عشق راست نشد قبله کمال
تا روی دل بقامت چون سرو او نکرد
کامنت ها