کمال خجندی:بی باد تو عشاق دل شاد نیابند بی بندگی از بند غم آزاد نیابند
❈۱❈
بی باد تو عشاق دل شاد نیابند
بی بندگی از بند غم آزاد نیابند
دیوانه دلانرا که کشد پای به زنجیر
گر بوی سر زلف تو از باد نیابند
❈۲❈
هر تیر که گم گشت به مخجیر ز شیرین
جز در جگر خسته فرهاد نیابند
اهل نظر از حس به شوخان ستمکار
یابند همه چیز ولی داد نیابند
❈۳❈
زلف تو بقرنی نشود یافت که آن شست
گر عمر رسد نیز به هفتاد نیابند
انگشتری دل که زهر دست شدی یافت
اکنون بدست تو بیفتاد نیابند
❈۴❈
سحرست کمال این سخنان باد حلالت
صنعت طلبان به ز تو استاد نیابند
کامنت ها