کمال خجندی:خوشا غمی که برویم ز روی او آید که هرچه آید از آن رو مرا نکو آید
❈۱❈
خوشا غمی که برویم ز روی او آید
که هرچه آید از آن رو مرا نکو آید
به شوخی آمدن و ناشکستش دل را
گرانترست ز سنگی که بر سبو آید
❈۲❈
سوار اشک که راند به هر طرف گلگون
چو خاک پای تو بیند روان فرو آید
صبا گرفته کمند بنفشه دستاویز
که شب به حلقه آن زلف مشکبو آید
❈۳❈
بدان خیال که بیند رخ نو گل در آب
روانتر از دگران بر کنار جو آید
چه جای چشمه حیوان که جوی های بهشت
اگر دهان نو بابة بجست و جو آید
❈۴❈
کمال وصل میانت چگونه بنویسد
که آن سخن بزبان قلم چو مو آید
کامنت ها