کمال خجندی:دی خرامان برهی بار مرا پیش آمد فتنه آورد بمن روی بلا پیش آمد
❈۱❈
دی خرامان برهی بار مرا پیش آمد
فتنه آورد بمن روی بلا پیش آمد
زلف مشکینش اگر داشت به عاشق سر جنگ
با من آن روی بعد گونه صفا پیش آمد
❈۲❈
محتشم وار به هر سو که شد آن مه او را
هم ره عاشق درویش گدا پیش آمد
تحفة لایق معشوق چو در دست نداشت
عاشق زار بزاری و دعا پیش آمد
❈۳❈
بر رخم گه چو در گه چو عقیق آمده اشک
دیده را بی رخ او بین که چها پیش آمد
ره غلط کردم و پی گم به ملاقات رقیب
بازم آن رهزن دلها ز کجا پیش آمد
❈۴❈
نیست در عشق تو خون مژه مخصوص کمال
که ازین سیل درین رو همه را پیش آمد
کامنت ها