کمال خجندی:رخ تو دیدم و زاهد نمی تواند دید مراد است که حاسد نمی تواند دید
❈۱❈
رخ تو دیدم و زاهد نمی تواند دید
مراد است که حاسد نمی تواند دید
دگر به صومعه خلوت نشین کجا بیند
مرا که بی می و شاهد نمی تواند دید
❈۲❈
بگردن تو نخواهم که بینم آن نسبیح
که رند شکل مقلد نمی تواند دید
کسی که گوشه محراب ابرونی دیدست
دگر کسیش به مسجد نمی تواند دید
❈۳❈
به نرد عشق تو نقشی ز کعبتین مراد
ورای عاشق فارد نمی تواند دید
روان نگشته بسجاده اشک صوفی را
چه سود ورد که وارد نمی تواند دید
❈۴❈
بدیدنش چه شتابده رونده بی تو کمال
که بی دلالت مرشد نمی تواند دید
کامنت ها