کمال خجندی:روی تو دیدم سخنم روی داد از آینه طوطی به سخن در فتاد
❈۱❈
روی تو دیدم سخنم روی داد
از آینه طوطی به سخن در فتاد
صوفیم و معتقد نیکوان
کیست چو من صوفی نیک اعتقاد
❈۲❈
خانه چشمم که خیالت دروست
جز به تماشای تو روشن مباد
از آمدنت رفت خبر در چمن
سرو روان جست و به پا ایستاد
❈۳❈
مه که نهادی کله حسن کج
روی تو دید آن همه از سر نهاد
ای که فراموش نیی هیچ وقت
وقت نشد کاوری از بنده باد
❈۴❈
یاد کن از حالت آن کز کمال
پرسی و گوینده ترا عمر باد
کامنت ها