کمال خجندی:از برگ گل که نسیم عبیر میآید نسیم اوست از آن دلپذیر میآید
❈۱❈
از برگ گل که نسیم عبیر میآید
نسیم اوست از آن دلپذیر میآید
حدیث کوثرم از یاد میرود به بهشت
چو نقش روی و لبش در ضمیر میآید
❈۲❈
برپخت خون عزیزان عجبتر آنکه هنوز
از خردی از دهنش بوی شیر میآید
ندیدم آن رخ و از غم شدم بر آن در پیر
جوان همیرود آنجا و پیر میآید
❈۳❈
بیا به حلقه رندان که این چنین منظور
میان اهل نظر بینظیر میآید
کسی که جامه برد بر قدرت کی آید راست
به لطف چو بیش از حریر میآید
❈۴❈
کمال دیده نخواهد ز قامتت بردوخت
اگر معاینه بیند که تیر میآید
کامنت ها