کمال خجندی:گر به جستن باف گشتی یار ما غیر جویانی نبودی کار ما
❈۱❈
گر به جستن باف گشتی یار ما
غیر جویانی نبودی کار ما
گر شدی دیدار او دیدن به خواب
خواب جستی دیده بیدار ما
❈۲❈
گر به داغش سینه زخمی بافتی
یافتی مرهم دل افگار ما
کس دوای ما و درد ما نیافت
چند می جوید طبیب آزار ما
❈۳❈
جان و سر در حلقه سودای او
گر به هیچ ارزد زهی بازار ما
هر حکایت کز لب او می کنیم
بوی جان می آید از گفتار ما
❈۴❈
بار چون بشنید گفتارت کمال
گفت مولانائی و عطار ما
کامنت ها