کمال خجندی:از باد مکش طره جانانه ما را زنجیر مجنبان دل دیوانه ما را
❈۱❈
از باد مکش طره جانانه ما را
زنجیر مجنبان دل دیوانه ما را
آن شمع چگل گو که برقص آرد و پرواز
این سوخته دلهای چو پروانه ما را
❈۲❈
کردند زیان آنکه به صد گنج فریدون
کردند بها گوهر یکدانه ما را
دیدند سرشکم همه همسایه و گفتند
این سیل عجب گر نبرد خانه ما را
❈۳❈
دل گر چه خرابست ز غم چون تو درائی
آباد کنی کلبه ویرانه ما را
خواب خوش صبحت برد از دیده مخمور
شب گر شنوی نعره مستانه ما را
❈۴❈
خواهد گله ها کرد کمال امشب از آن زلف
شبهای چنین گوش کن افسانه ما را
کامنت ها