کمال خجندی:یار بگزید بی وفایی را رفت و ببرید آشنانی را
❈۱❈
یار بگزید بی وفایی را
رفت و ببرید آشنانی را
همه غمها جدا جدا بکشم
جز غم و غصه جدانی را
❈۲❈
شنی لله مرا ز روی نکوست
من نکو می کنم گدایی را
خانه را گر نبات از نو چراغ
چکند دیده روشنائی را
❈۳❈
زاهد از شهر عشق رخ کشید
عقل بینید روستانی را
بر تو از دست نارسانی ماست
که گریدیم پارسانی را
❈۴❈
گفتمش خاک راه تست کمال
گفت بگذارخودستائی را
کامنت ها