کمال خجندی:مرا بی تو از دیده خون می رود ز دل نیز صبر و سکون می رود
❈۱❈
مرا بی تو از دیده خون می رود
ز دل نیز صبر و سکون می رود
دل من در آن کو زبیم بلا
نمیرفت وقتی کنون می رود
❈۲❈
چه آهوست چشمت که در پیش او
اگر شیر آبه زبون میرود
نه از زیر کی دل در آن زلف رفت
که در سلسله از جنون میرود
❈۳❈
برخسار تو چشم کردیم سرخ
از آن اشک ما لاله گون می رود
دو چشم تو وز هر طرف خالها
به چندین مگس خواب چون می رود
❈۴❈
چو شد تشنه زلفت به خون کمال
به چاه ذقن سرنگون می رود
کامنت ها