کمال خجندی:هر کجا با باد آن لب مجلسی انگیختند می پرستان می بکف از هر طرف در ریختند
❈۱❈
هر کجا با باد آن لب مجلسی انگیختند
می پرستان می بکف از هر طرف در ریختند
تلخکامی برد جام از ما به دوران لبت
ساقیان در بادهها گونی شکر آمیختند
❈۲❈
آهوان بر گوشه گلزار دیدند آن دو چشم
هر بکی زآن تیر غمزه جانبی بگریختند
تازگی و لطف دزدید از بناگوش تو در
غوط ها دادند در آب آنگهش آویختند
❈۳❈
در سجود آمد در و دیوار پیش آن جمال
از نو در بتخانه ها هر سورتی کانگیختند
قصه دردم فرو می ریخت گردم پیش دوست
گر پس از من دوستان خاک مرا می پیختند
❈۴❈
مدعی گوید کمال از عشق رویت شد چو زر
چند گوید چون مرا از بوته زینسان ریختند
کامنت ها