کمال خجندی:دلم از شمع رخت در تب و تابست امشب کارم از نرگس مست تو خرابست امشب
❈۱❈
دلم از شمع رخت در تب و تابست امشب
کارم از نرگس مست تو خرابست امشب
تن رنجور من از دست دل و دیده چو شمع
گاه در آتش و گاه بر سر آبست امشب
❈۲❈
زحمت خویش بیر از سرمای مردم چشم
که میان من و او دیده حجابست امشب
ساقیا شمع به پیرامن مجلس بتشان
تا ندانند که ما را در خوابست امشب
❈۳❈
در دل شب اثر نور قمر پیدا نیست
مگر از زلف تو بر ماه نقابست امشب
چشم مست تو ندانیم به مستان ز چه روی
از سر عربده در عین عتابست امشب
❈۴❈
دوست مهمان کمال است بیارید شراب
که دل دشمن ازین غصه کباب است امشب
کامنت ها