کمال خجندی:بیاید بر آن دیده بگریست زار که محروم ماند ز دیدار یار
❈۱❈
بیاید بر آن دیده بگریست زار
که محروم ماند ز دیدار یار
نه اشک است آن در یکدانه آه
که از گریه باز آیدم در کنار
❈۲❈
نه آن برگ گل نیز کز نازکی
کشم دامنش چون صبا بو گذار
بر آن پای داریم سر تا که هست
همین است بس دولت پایدار
❈۳❈
به خاک ار برم مهر ابروی دوست
بر آریده طاقیم پیشه مزار
محب گرچه جز جان غمگین نداشت
روان برده تحفه بر غمگسار
❈۴❈
کمال این همه انتظار تو چیست
گرت هست جانی بیا و بیار
کامنت ها