کمال خجندی:گر قبول نو فتد از من بیدل سیر و زر هر دو پیش تو فرستم مع شنی آخر
❈۱❈
گر قبول نو فتد از من بیدل سیر و زر
هر دو پیش تو فرستم مع شنی آخر
شب که مهمان من آیی من درویش ز آه
سازم از بهر تو بریان همه مرغان سحر
❈۲❈
بس کن ای باد صبه این حرکتهای خنک
چند کردن به هوای خود از آن کوی گذر
آنچنان گنج خیال تو غنی ساخت دو چشم
که برفتند بجاروب مزه لعل و گهر
❈۳❈
صفت قند لبت کرد مکرر طوطی
پسته گفتش به ادب گو سخن و مغز مبر
خال ها بر لب شیرین تو دانی چه بود
نقطه هانی که نهادند به بالای شکر
❈۴❈
دید چشمان تر در دور رخ و گفت کمال
فتنه گر مرد م کاننده درین دور قمر
کامنت ها